دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

چشمانمان را زیبا کنیم (155)

پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۰۵:۳۱ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

دکتر چمران ۱۰ صبح با افراد ستاد جنگ‌های نامنظم خداحافظی می‌کند حدادی به عنوان راننده مصطفی و سید محمد مقدم پور سوار می شوند و حرکت می کنند دکتر درون دفترچه ای شروع به نوشتن می کند مصطفی در تمام طول راه توی دفتر چه یادداشت می‌کرد حتی می توان لرزش ماشین را در میان نوشته ها مشاهده کرد

مهدی چمران

خدایا تو مرا با زجر و شکنجه همه محرومان و مظلومان تاریخ  آشنا کردی

خدایا همه چیز بر من ارزانی داشتی و بر همه‌اش شکر کردم جسمی سالم و زیبا دادید پای قوی و تند و چالاک عطا کردی بازوانی توانا و پنجه هنرمند بخشیدی و فکری عمیق دادی و از موهبات علمی و اعلا درجه برخوردارم کردی

خدایا تو را شکر می کنم که مرا بی نیاز کردی تا از هیچکس و هیچ چیز انتظاری نداشته باشم حیات با تو پیدا می کنم ای پاهای من می‌دانم که شما چابک هستید می دانم فداکارید اکنون می خواهم که در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید ای پاهای من سریع و توانا باشید ای دست‌های من قوی و دقیق باشید ای چشمان من تیزبین و هشیار باشید ای قلب من این لحظات آخرین را تحمل کنید به شما قول می دهم که پس از چند لحظه همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش بیابید من دیگر شما را رنج نخواهم داد دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما از خستگی فریاد نخواهید کرد

دکتر مصطفی چمران

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۲۴
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی