حکایت زیبا (150)
بسم الله الرحمن الرحیم
#پیراهن_امام_رضا
ریّان بن صَلت می گوید قصد سفر داشتم ، و به همین جهت به قصد وداع راهى منزل امام علیه السلام شدم ، در بین مسیر با خودم گفتم: وقت وداع ، پیراهنى از حضرت تقاضا مىنمایم که چنانچه مرگ من فرا رسید ، آن پیراهن را کفن خود قرار دهم و مقدارى درهم و دینار طلب می کنم تا براى خانواده خود سوغات وهدایا تهیّه نمایم. وقتى به محضر امام رضا علیه السلام وارد شدم ، خواستم خداحافظى کنم ، گریه ام گرفت و از شدّت ناراحتى براى جدائى از حضرت، همه چیز را فراموش کردم. پس از خداحافظى برخاستم که از بیرون بروم ، هنوز چند قدم برنداشته بودم که ناگهان حضرت مرا صدا زد و فرمود: اى ریّان بازگرد. آقا فرمود ریان دوست دارى که یکى از پیراهن هاى خودم را به تو هدیه کنم تا اگر وفات یافتى ، آن را کفن خود قرار دهى؟ و آیا میل ندارى تا مقدارى دینار و درهم از من بگیرى تا براى خانواده ات هدایا و سوغات تهیّه نمائى؟ با تعجّب عرض کردم مولای من چنین چیزى در ذهن خود داشتم و میخواستم از شما تقاضا کنم ، ولى فراموشم کردم. سپس حضرت یکى از پیراهن هاى خود را با مقدارى درهم به من هدیه داد. منبع عیون اخبارالرّضا جلد۲ ، صفحه ۲۱۱