دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا (150)

چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۱۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 #پیراهن_امام_رضا

ریّان بن صَلت می گوید قصد سفر داشتم ، و به همین جهت به قصد وداع راهى منزل امام علیه السلام شدم ، در بین مسیر با خودم گفتم: وقت وداع ، پیراهنى از حضرت تقاضا مى‌نمایم که چنانچه مرگ من فرا رسید ، آن پیراهن را کفن خود قرار دهم و مقدارى درهم و دینار طلب می‌ کنم تا براى خانواده خود سوغات وهدایا تهیّه نمایم. وقتى به محضر امام رضا علیه السلام وارد شدم ، خواستم خداحافظى کنم ، گریه ام گرفت و از شدّت ناراحتى براى جدائى از حضرت، همه چیز را فراموش کردم. پس از خداحافظى برخاستم که از بیرون بروم ، هنوز چند قدم برنداشته بودم که ناگهان حضرت مرا صدا زد و فرمود: اى ریّان بازگرد. آقا فرمود ریان دوست دارى که یکى از پیراهن هاى خودم را به تو هدیه کنم تا اگر وفات یافتى ، آن را کفن خود قرار دهى؟ و آیا میل ندارى تا مقدارى دینار و درهم از من بگیرى تا براى خانواده ات هدایا و سوغات تهیّه نمائى؟ با تعجّب عرض کردم مولای من چنین چیزى در ذهن خود داشتم و میخواستم از شما تقاضا کنم ، ولى فراموشم کردم. سپس حضرت یکى از پیراهن هاى خود را با مقدارى درهم به من هدیه داد. منبع عیون اخبارالرّضا جلد۲ ، صفحه ۲۱۱

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۲۳
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی