حکایت زیبا (148)
بسم الله الرحمن الرحیم
قربانی_کردن_شتر
شخص ثروتمندی که کلاهبردار بازار بغداد بود از بغداد عزم حج کرد. بار شتری بست و سوار بر شتر و عازم شد تا با آن به مکه رود. چون مراسم روز عید قربان شد ، شتر خودش را قربانی کرد و بعد از اتمام حج شتری خرید تا برگردد. از حج برگشت. بعد از یک ماه در بغداد باز در معامله ای دروغ گفت و توبه ی خود بشکست. عهد کرد که تا سال دیگر به مکه رود و رنج سفر ببیند تا خدا گناهان او را ببخشد. شخص ثروتمند باز شتری برداشت و سوار شد تا به مکه رود. وقت وداع ، پسرش به او گفت باز قصد داری این شتر را در مکه قربانی کنی؟ پدر گفت بله. پسرش گفت این بار شتر را قربانی و آنجا رها نکن. این بار نفس خودت را قربانی کن همانجا تا برگشتی دوباره هوس گناه نکنی. تو اگر نفس خود را قربانی نکنی اگر صد سال با شتری به مکه روی و گله ای قربانی کنی ، تأثیر در توبه تو نخواهد داشت.