حکایت زیبا (147)
بسم الله الرحمن الرحیم
#اشک_بر_سیدالشهدا
مرحوم سید محمدمهدی طباطبایی معروف به بحرالعلوم بهقصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در مسیر، شدیداً در فکر فرو رفته بود. شخص عربی "امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف" سوار بر اسب به او رسید و فرمود: سید ، درباره چه به فکر فرو رفته ای؟ سید گفت اینکه چطور می شود خدا این همه ثواب به زائرین و گریه کنان سیدالشهدا علیه السلام می دهد؟ مثلا در هر قدمی ثواب یک حج و یک عمره و برای قطره ای اشک، گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟ آن سوار عرب ضمن بیان داستانی بسیار زیبا و بامفهوم فرمود: جناب بحرالعلوم، امام حسین علیه السلام هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد. پس اگر خدا به زائرین و گریه کنان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب کرد ، چون خدا که خدایی اش را نمی تواند به سیدالشهدا بدهد، پس هر کاری که می تواند برایش انجام میدهد. یعنی صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین علیه السلام ، به زوار و گریه کنندگان ایشان هم درجاتی عنایت میکند و درعین حال این ها را جزای کامل برای فداکاری ایشان نمی داند. وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود ، از نظر سید بحرالعلوم غائب شد. منبع کتاب : برکات حضرت ولیعصر ، صفحه ۲۱۸
📖 #اشک_بر_سیدالشهدا
مرحوم سید محمدمهدی طباطبایی معروف به بحرالعلوم بهقصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در مسیر، شدیداً در فکر فرو رفته بود. شخص عربی "امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف" سوار بر اسب به او رسید و فرمود: سید ، درباره چه به فکر فرو رفته ای؟ سید گفت اینکه چطور می شود خدا این همه ثواب به زائرین و گریه کنان سیدالشهدا علیه السلام می دهد؟ مثلا در هر قدمی ثواب یک حج و یک عمره و برای قطره ای اشک، گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟ آن سوار عرب ضمن بیان داستانی بسیار زیبا و بامفهوم فرمود: جناب بحرالعلوم، امام حسین علیه السلام هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد. پس اگر خدا به زائرین و گریه کنان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب کرد ، چون خدا که خدایی اش را نمی تواند به سیدالشهدا بدهد، پس هر کاری که می تواند برایش انجام میدهد. یعنی صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین علیه السلام ، به زوار و گریه کنندگان ایشان هم درجاتی عنایت میکند و درعین حال این ها را جزای کامل برای فداکاری ایشان نمی داند. وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود ، از نظر سید بحرالعلوم غائب شد. منبع کتاب : برکات حضرت ولیعصر ، صفحه ۲۱۸
شیخ فرض کن پادشاهی در دل بیابان مسیر را گم کرده و هر چه با اسبش به چپ و راست میرود مسیر را پیدا نمیکند نهایت خسته و تشنه و گرسنه با تاریکی رو به رو شد در دل بیابان نوری دید به سمت نور رفت دید بادیه نشینی در چادری زندگی می کند با آنها پناه برد آنها پناهش دادند پیرزنی بود با جوانی در آن چادر زندگی می کردند آنها متوجه شدند سوار تشنه است برایش شیر گوسفند آوردند خورد بعد متوجه شدند که گرسنه است گوسفند را سر بریدن برایش کباب کردن آوردند خورد شاه که خسته بود خوابش برد صبح بیدار شد متوجه شد این چادر و این پیرزن و جوان تنها داراییشان همان گوسفند بود ان را شب سر بریدن دیگر هیچ ندارند عزم سفر کرد راه را نشانش دادند به سمت شهر راهی شد وارد کاخ شد وزیران را صدا کرد ماجرای شب گذشته را کامل گفت سپس پرسید اگر جای من بودید در عوض به این پیر زن چه می دادید؟ هرکس پیشنهادی داد همه پیشنهاد ها از طرف شاه رد شد به او گفتند چند تا گوسفند بده گفت نه چند تا گوسفند و گاو بده گفت نه پول بده گفت نه نهایت یک نفر گفت یک مزرعه بزرگ با تعداد زیادی اسب و گوسفند و گاو غلام و کنیز و ثروت به او بده پادشاه گفت چرا نمی فهمید او هرچه داشت را آورد بعد از اینکه من از آنها جدا شدم آنها در دل بیابان دیگر چیزی ندارند ولی اگر من همه داراییم را بدهم باز درون کاخم و در دل شهر هستم مگر مثل اون شدم؟ می فهمید او چه کرده؟
شیخ تا این مساله را شنید لحظه چشمانش را بست به فکر فرو رفت وقتی چشمان را باز کرد دید آن جوان عرب نیست فهمید آن جوان امام زمان عج بود با خود گفت خدایا امام حسین در دل کربلا دار و ندارش را داد پسرانش را داد برادرانش را داد اهل و عیالش را تنها گذاشت اشرار و دشمنان خانواده اش را در حلقه محاصره و غارت گرفته بودند باز با این وجود جانش را در حالیکه زمزمه رضایم به رضای تو را بر لب داشت و قربانی شد حال خدا تو هر چه بدهی از این جیب با آن جیب شده هر چه بدهی باز مالک هستی تو برای گریه کن و زائر هر چه دادی در حقیقت بنده خودت را حفظ کردی