دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا (131)

چهارشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۲۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

#سکه_طلا_و_نقره

فردى هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بود و دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد. داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه نقره را انتخاب می کرد ، مردم هم او را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند. تا این که مردی مهربان از راه رسید و از اینکه او را آنطور دست می انداختند ، ناراحت شد. گدا را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت. هر وقت دو سکه به تو نشان دادند ، تو سکه طلا را بردار ، این طوری هم پول بیشتری به دست می آوری و هم دیگر دستت نمی اندازند. گدا پاسخ داد ظاهرا حق با شماست، اما اگر سکه ی طلا را بردارم ، دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم! شما نمی دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام. امام على علیه‌ السلام فرمود: بى نیازترین بى نیازان کسى است که اسیر حرص نباشد. تصنیف غررالحکم ص ۲۹۵ ، ح ۶۶۳۱

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۰۲
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی