دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

سید ازادگان(26)

جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۴۵ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از ظهر اولین روزی که بستری شدم اسیر جوانمردی به عیادتم آمد تا آن روز او را ندیده بودم چهره باز و دوست داشتنی داشت آرام سلام کرد و کنار تختم نشست با لبخندی زیبا جلو آمد و دستش را به موهای سر و صورتم کشید گفت آقاجان ناراحت نباش صبور باش تو جوان شجاع و با ایمانی هستی دوران سختی را تا به امروز پشت سر گذاشته‌اید بدون شک خداوند بزرگ تو را دوست داشته که با این همه مصیبت تو را نگه داشته است تو خوب می شوی سپس احمد زوجی را صدا کرد و به او گفت احمد آقا از خدمت کردن به این اسیر جوان کوتاهی نکن خدا مزدت را خواهد داد زوجی گفت حاج آقا تا آنجایی که در توان دارم در خدمت او خواهم بود دستی به پاهایم کشید و گفت دست خدا همراحت باشد و رفت از اسیر همراه پرسیدیم این اسیر چه نام داشت

گفت سیدی روحانی است به او سیدعلی اکبر ابوترابی می‌گویند بیشتر اسیران ایرانی او را می‌شناسند آوازه معرفت و اخلاص و مردانگی او زبانزد دوست و دشمن است افسران رده بالای عراقی هم به او احترام می گذرند نفس سید گرم است او حلال مشکلات است  هرجا که مصیبت و سختی فشار به اسیران بیاورند با بودن سید مصیبت ها از میدان در می‌رود عارفی بزرگوار اهل کرامت هست

تا قبل از اینکه سید را ببینم هر دو پایم بی حرکت و بیجان بودند سید که رفت هر دو پایم تکان خوردن نفس‌گرم سید جان به پاهای بی حس و بیجانم داد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۲۱
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی