سید ازادگان(20)
بسم الله الرحمن الرحیم
در سال آخر اسارت تعدادی اسیر از عملیات مرصاد را به اردوگاه ما آوردند یاور که یکی از این اسرا بود و هیکل درشت و چهارشانه ای هم داشت به حاج آقا ابوترابی پیله کرده بود که تو باید بیایی و با من مسابقه دو بدهید حاج آقا هم برای اینکه یاور شکستی که از وی خواهد خورد سر خورده نشود مرتب درخواستش را رد می کرد اما او اصرار زیاد داشت و با غرور زیادی مطمئن بود که می تواند حاج آقا را شکست بدهد بالاخره حاج آقا یک روز درخواستش را قبول کرد و به او گفت قرار مسابقه ما فردا فردا که شد تقریباً همه اسرا آماده مسابقه شدند و شروع به دویدن به دور محوطه اردوگاه کردند در هر دوره ای که بچه ها می زدند یکی دو نفر خسته شده و از مسابقه کنار میرفتند دویدن آنقدر ادامه یافت که همه بچه ها کنار رفتند و سرانجام یاور هم که غرور زیادی داشت نتوانست همپای حاج آقا به دویدن ادامه دهد و به زمین هفتاد و نشست استاد حاج آقا یکی دو دوره دیگر هم رفتند و سپس به صورت ایستاده مشغول نرمشهای ورزش باستانی شدند
امین الله دهقان