دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

باسرباز ولایت در مکتب سلیمانی(117)

جمعه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۴۰ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است...

۱۳ دی ۱۳۹۸ ...
14 شهریور ۱۳۹۹
۸ ماه گذشت...

خودت دیدی که در این ۸ ماه بعد از شما زمین حتی که قطره آب خوش از گلویش پایین نرفت... اشک هایت سپری بود در برابر بلاها... ۸ ماه با داغی زندگی میکنیم که تا دنیا دنیاست شمس ابدی خواهد بود. آتشی که از حوالی فرودگاه بغداد، ساعت ۱:۲۰ بلند شد ، شعله هایش فرود آمد بر سر قلبمان  به نامت قسم! صدای شکسته شدن قلبمان را خودمان که هیچ اطرافیان هم شنیدند.
حاجی جان، آبی که ریخته شد را میتوان جمع کرد؟!

دل ما که شکست و زخم خورده را هم هیچ مرحمی جز وصالت درمان نیست! تعجبم از کار دنیا این است که؛ دلتنگ روی کسی را هستم، که حتی یک بار او را از ندیدم. بعد تو آرزوی نبودن در دنیایی که تو در آن نباشی کردم و میکنم. خوب نفس هایمان تنگ میشود در هوایی که تو در آن نفس نمیکشی! نفس هایمان به نفس هایت بند بود حاجی... میدانیم که زنده تر از مایی و گواه مان قرآن است اما دل که این چیزها را نمیفهمد. بعضی موقع ها با خود فکر میکنم اگر میدانستی اینگونه بیقرارت میشویم شاید کمی تامل میکردی و اینگونه نمیرفتی

8 ماه گذشت حاج قاسم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۱۴
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی