دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

یاد دوران غیرتمندی

شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۲۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 

یاد_ایام

یادم می‌ آید روز عاشورا به اهواز رفتیم. دسته‌ های عزاداری متعددی در کوچه و خیابان‌ های این شهر به چشم می‌ خورد. ستون عزاداری تلفیقی از رزمندگان با لباس خاکی و مردم عادی بود و همین باعث شد شهر از روحیه حماسی خاصی برخوردار شود.

در میان ما یک نوجوان مداح وجود داشت که نوحه می‌ خواند. همراه او به مسجدی در مرکز شهر رفتیم. در همان حال که با نوحه سوزناکش سینه ‌زنی می‌ کردیم ناگهان چشمم به پیرمردی افتاد که در گوشه‌ ای از مسجد نشسته است. نوحه حال او را منقلب کرده بود، آن چنان که قطره ‌های اشک با درخشش خاصی از چشمش بر روی محاسنش جاری شد.

تماشای این صحنه و ارتباطی که با نوحه برقرار کرده بود را هنوز پس از گذشت حدود 34 سال به یاد دارم و همواره دلم می خواهد که یک لحظه جای آن پیرمرد بودم. همان سنت و برنامه ‌های عرفی که در شهر انجام می‌ شد در جبهه هم برقرار بود، برنامه ‌ها را مانند برنامه‌ های شهر برگزار می‌ کردند ولی سوز و گداز عزاداری بچه بسیجی ‌ها چیز دیگری بود.

ابداع نوحه و مرثیه و سبک در جبهه خیلی زیاد بود، سبک‌ های خاصی که حماسی بود و به فضای جبهه می‌ خورد. مثلا شعارهای صبحگاه که بچه‌ ها با آن می‌ دویدند متناسب با ایام محرم سروده می‌ شد و به جای شعارهای حماسی صرف که هیچ محتوایی هم ندارد، ذکر و مدح اهل‌ بیت می‌ گفتند.


(راوی: رزمنده دفاع مقدس)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۰۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی