خاطراتم (70)
بسم الله الرحمن الرحیم
ساختمانی که گردان انصار الرسول صلی الله علیه و آله و سلم در آن مستقر شده بود پشت حسینیه حاج همت طبقه همکف مستقر شدیم البته این حسینیه ان زمان نبود نبود این محوطه باز محل آموزش بود و در آن محوطه باز حسینیه را بعد از عملیات خیبر برای عملیات خیبرساخته شد هر اتاقی حدوداً ۱۵ نفر جا دادند و حدود ۲۰ اتاق در هر طبقه است من و مسعود صفری و رضا اردستانی و محمد دزفولی و علی امیری و محسن مقیسه و حسین فتح الهی و.... افراد اتاقمان بودند حسین فتح اللهی اولین شهید گردان ما و شب اول عملیات به شهادت رسید برنامه گردان ما از صبح با قرآن شروع میشد که می رفتیم میدان صبحگاه نماز صبح را میخواندیم قبل از عملیات فتح المبین صبح عدهای با پتویی که با آن خود را پوشاندهاند میآمدند برای نماز و پتو را زیر پا می انداختیم و پتوی را مشترک روی دوش هایمان می کشیدیم تا نماز شروع شود منتظر هستیم تا سرما نخوریم بعد از نماز و تعقیبات و زیارت عاشورا را میخواندیم بعد به سمت ساختمان میآمدیم با پوشیدن لباس نظامی و پوتین جلوی ساختمان ابتدا به صورت دسته ای و بعد گروهانی بعد گردانی بعد از آن صبحگاه تیپ و صبحگاه داخل پادگان و جماعت تیپهای مختلف برگزار میشد بعد ازقرآن و دعا باید میرفتیم برای دویدن و ورزش کردن که حدود یک ساعت طول میکشید زیبایی این صبحگاه با ذکر هایی که گروهآنها با آن در حال ورزش استفاده میکردند گاهی میان ذکرها شوخطبعی هم نشاط و لبخند همراه داشت و هم همدلی را میآورد و بچههای دزفول قسمت شمالی میدان صبحگاه تعدادی ساختمان ویلایی داشتند تیپ ۷ ولیعصر برای بچههای خوزستان بود و بچههای دزفول هم جزو این تی بودند و سالن های بزرگی که مخصوص 7 ولیعصر بود وقت صبحگاهان شعارها با زبان عربی سر می دادند همه تیپها شعارهای خاص محلی خودشون رو داشتند بعضی از شعارها و ذکر را طوری بود که رزمندهها در زمان گفتن آن به وجد می آمدند چفیه ها را بالای سر تکان میدادند پاها را محکم بر زمین میکوبیدند با قدرت تمام ذکرها را میگفتند و با حالت خاصی ذکر میگفتند و بعضاً بعضی از شعارهای آنها را ما نمی فهمیدیم و اکثراً معلوم بود یکی از شعارها که به طنز صدا و سیما و تاریخی تبدیل شد این بود که گروهان ما در حال دویدن بود یک نفراز بچه های درزفول با صدای بلند فریاد می زد میگفت یا صدام موش عربی بقیه هم جواب می دادند ولی نمیدانستیم یعنی چی تا اینکه آقای کاشانی ما فورا خودش را آماده کرد گفت اگر هر گروهی از این دزفولیها این شعار را داد ما هم جواب می گویم گروهی از روبرو می آمدند مقابل ما که رسیدن شروع کردند شعاریا صدام موش عربی و چفیه ها را با حالت خنده و شادی تکان می دادند و شعار می دادند کاشانی هم فوراً در جواب گفت یا صدام پیت حلبی ما هم با او همراهی کردیم بچه های گروهان روبرو که می دانستند شعارشان چیه ولی مانده بودند که جواب ما چرا اینه یا صدام موش عربی یعنی صدام یه کافر عرب است که ما بعدها فهمیدیم معنی شعار اینه و ما همچون قافیه و وزن جواب درست بود گفتیم یا صدام پیت حلبی