سید ازادگان(9)
شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۳۶ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
مدتی که در اردوگاه تکریت ۵ زندانی بودی حاج آقا ابوترابی نیز با ما بود وبعثی ها به دنبال بهانه بودند تا ایشان را شکنجه کنند فرمانده اردوگاه از همه اسرا کینه به دل داشت و از حاج آقا بیشتر فرمانده عراقی می گفت من نه بار در جبهه های جنگ با ایران زخمی شده است یک روز بهانه ای پیدا کرد و آمد و حاج آقا را برد و شکنجه کرد صدای یا الله و یا زهرا گفتن های حاجی را می شنیدیم و گریه میکردیم وقتی او را برگرداندن لبخند می زد همه بدنش کبود و لباس هایش پاره شده بود چشم های ما از گریه قرمز شده بود حاجی سعی می کرد روی پا بایستد و گفت ببخشید اگر کتک خوردن من باعث اذیت شما شد خدا به حرمت مادرم زهرا اجرتان بدهد روز قیامت رو سفید باشید صدای گریه بچه ها بلند و بلندتر شد
۹۹/۰۶/۰۱