طنز جبهه(2)
بسم الله الرحمن الرحیم
علی از بچههای با سابقه جبهه بود در کار تله کردن نارنجک مهارت خاصی داشت به راحتی با نارنجک بازی میکرد مدتی بود علی و همسنگران ش اسیر دست یک عده چت باز گیر افتاده بودند هر شب چتربازها توی سنگر علی و دوستانش می آمدند می خوردند و کثیف می کردند می رفتند ولی هر شب می گفت دوستان شب نشینی خوب است ولی شما هم جیره خود را بیاورید کفگیر ما ته دیگ رسید آقا با شه چشم می گفتن دوباره فردا شب دست خالی می آامدند تا آخر علی دید چارهای ندارد باید از نارنجک کمک بگیرد شب چتر بازا آمدن علی گفت خب دوستان جیره را آوردید طبق روال گفتن از فردا علی خوب باشه امشب قبل از پذیرایی آموزش داریم دست دراز کرد نارنجکی که آماده کرده بود را برداشت ضامن آن را کشید نارنجک را گذاشت زیر باسن نشست روی نارنجک آقایان چترباز خطر را جدی دیدند هرکی دوتا پا داشت دوتا قطع قرض کرد و وحشیانه ازسنگر فرار کردند از فردا شب جیره می آوردن شب نشینی بود نمی آوردن نمیتوانستند بیایند