دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا(84)

پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۵۸ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

بهلول_و_تاجر

تاجری اهل بغداد ، از بهلول پرسید که یا شیخ من چه بخرم تا منافع زیادی عایدم شود؟ بهلول پاسخ داد آهن و پنبه. تاجر رفت و آهن و پنبه خرید و انبار کرد و پس از چند ماه فروخت و سود فراوان برد. القضا پس از چند وقت مرد تاجر مجددا بهلول را دید و گفت بهلول دیوانه ، چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول پاسخ داد پیاز و هندوانه. تاجر این بار رفت و تمام سرمایه خود را پیاز و هندوانه خرید و انبار کرد. پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه های او گندید و ضرر کرد. فورا سراغ بهلول رفت و گفت که بار اول که با تو مشورت کردم گفتی آهن و پنبه بخر و منفعت بسیاری نصیبم شد، اما دومین پیشنهادت چه پیشنهادی بود؟ تمام سرمایه من از بین رفت. بهلول در پاسخ آن مرد گفت اولین بار که مرا صدا زدی ، گفتی شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب کردی من هم از روی عقل تو را پاسخ دادم. اما بار دوم مرا دیوانه صدا زدی ، من هم از روی دیوانگی جواب تو را دادم. تـاجر از گفته خود خجل شد و چیزی نگفت..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۱۶
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی