دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

علی موحد دانش(3)

چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۱۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 توی بیمارستان ولیعصر پادگان ابوذر بستری شده زنگ میزنه خانه مادر گوشی را برمی دارد با مادر صحبت میکند حال و احوال از بابا و خواهران و برادرش و تمام فک و فامیل پرس و جو میکند مادر هم از دوستان و وضعیت فعلی پرس و جو می کند نهایت مادر می گوید علی از خودت بگو خودت چطوری علی در جواب میگوید مادرجان دست درازی کردم دستم را قطع کردند بعد مادر متوجه میشود که علی توی بیمارستان است و دستش قطع شده و دوره نقاهت را سر میکند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۰۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی