دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا(71)

دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۴۵ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

میهمان_بت_پرست

حضرت ابراهیم علیه السلام بسیار میهمان دوست بود و تا میهمان به خانه حضرت نمى آمد غذا نمی خورد. روزی هیچ میهمانی نداشت از خانه بیرون آمد و دنبال میهمان بود، پیرمردی را دید. جویاى حال او شد و فهمید آن پیرمرد، بت پرست است. حضرت ابراهیم به پیرمرد گفت افسوس! اگر بت پرست نبودی، میهمان من میشدى و از غذاى من میخوردى . پیرمرد از کنار ابراهیم گذشت. در این هنگام جبرئیل بر حضرت نازل شد و گفت خداوند میفرماید این پیرمرد، هفتاد سال مشرک و بت پرست بود، ولی ما رزق او را کم نکردیم. اینک که غذای یک روز او را به تو حواله نمودیم، تو به خاطر بت پرستى ، به او غذا ندادى. حضرت ابراهیم علیه السلام پشیمان شد و به جستجوى آن پیرمرد رفت. او را پیدا کرد و با اصرار به خانه خود دعوت نمود. پیرمرد بت پرست گفت چرا بار اول مرا رد کردى، ولی حالا دعوت میکنی؟ حضرت ابراهیم ، پیام و هشدار خداوند را به او خبر داد. پیرمرد به فکر فرو رفت و گفت نافرمانى از چنین خداوند بزرگوارى ، دور از مروت و جوانمردى است. آنگاه به یگانگی خداوند اقرار نمود و آیین ابراهیم علیه السلام را پذیرفت

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۰۶
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی