دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا(61)

جمعه, ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۸ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

روشنی_و_تاریکی

 

نابینائی در شبی تاریک چراغی در دست و سبوئی بر دوش در راهی می رفت. فضولی به وی رسید و گفت : ای نادان! روز و شب پیش تو یکسان است و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟ نابینا بخندید و گفت: این چراغ نه از بهر خود است، از برای چون تو کوردلان بی خرد است، تا به من پهلو نزنند و سبوی مرا نشکنند. حال نادان را به از دانا نمی داند کسی ، گرچه در دانش فزون از بوعلی سینا بوَد. طعن نابینا مزن! ای دم ز بینائی زده ، زآنکه نابینا به کار خویشتن بینا بود

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۲۷
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی