دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

بچه های مسجد(1)

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 

شهید علی شاه علی
علی استعداد خوبی توی درس داشت علاقه خاصی به تحصیل داشت رشته برق هنرستان شهید گلشنی درس میخوند
با اتوبوس از میدان حرکت می‌کردیم می‌رفتیم  سه بعد از ظهر برمی‌گشتیم در آنجا درس میخوندیم تو مدرسه به دست دل بازی مشهور بود ولی قصه ای که زیبا بود با وجودی که مشکل خرج کردن نداشت توی درس به شدت فعال بود سر کلاس چنان مشغول درس میشد که با بیرون کلاس کاری نداشت نمیخواست ذره ای از درس معلم از دستش بیرون برود  درب کلاس طوری بود که میشد از بیرون با بچه ها ارتباط گرفت و بچه هارو خبردار کرد هر کسی کار داشت میومد از دریچه ای که روی در بود نگاه می کرد با هرکی کار داشت با علامت اشاره  می‌کرد ‌ دانش اموز را خبردار می‌کرد یک بار من هرچه تلاش کردم ایشان اصلاً متوجه علامت های من نشد از پشت در اکثر دانش آموزان متوجه شدند ولی علی اصلاً متوجه نشد نسبت به درس توجه ویژه داشت بعد از پایان امتحان هر درسی کتاب آن در مدرسه جا میگذاشت  با اعتماد خاصی مدعی بود که قبول شدم نیازی به اون ندارم نهایت رشته برق دانشگاه تهران قبول شد 
ابوالفضل زارعی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۲۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی