دست نوشته های کمیل (82)
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار نکته ظریف
1- زندگی، قبل از هرچیز زندگی است.گل میخواهد، موسیقی میخواهد، زیبایی میخواهد.
زندگی، حتی اگر یکسره جنگیدن هم باشد، خستگی در کردن میخواهد. عطر شمعدانیها را بوییدن میخواهد. خشونت هست، قبول؛ اما خشونت، أصل که نیست! زایده است... انگل است... مرض است... ما باید به اصلمان برگردیم.
زخم را(که مظهر خشونت است) با زخم نمیبندند! با نوار نرم و پنبه پاک میبندند، با محبت، با عشق.
نادر_ابراهیمی
آتش بدون دود
2-یک بار به مترسکی گفتم «لابد از ایستادن در این دشتِ خلوت خسته شدهای؟»
گفت: «لذتِ ترساندن عمیق و پایدار است، من از آن خسته نمیشوم.»
دَمی اندیشیدم و گفتم «درست است؛ چونکه من هم مزه این لذت را چشیدهام.»
گفت «فقط کسانی که سرشان از کاه پر شده باشد، این لذت را میشناسند.»
پیامبر و دیوانه
جبران_خلیل_جبران
3-به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد.
نمیتوان برای خود دوستان قدیمی درست کرد.
هیچ چیز با این گنجینه ی خاطرات مشترک، این همه رنجها و مصائبِ با هم چشیده، این همه قهرها و آشتیها و هیجانهای تند همسنگ نیست.
این دوستیها تکرار نمیشوند.
کسی که نهال بلوطی به این امید مینشاند که به زودی در سایه اش بنشیند، خیالی خام میپرورد…!
4- مرد جوانی از سقراط رمز موفقیت را پرسید که چیست. سقراط به مرد جوان گفت که صبح روز بعد به نزدیکی رودخانه بیاید. هر دو حاضر شدند. سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. وقتی وارد رودخانه شدند و آب به زیر گردنشان رسید سقراط با زیر آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده کرد. مرد تلاش میکرد تا خود را رها کند اما سقراط قویتر بود و او را تا زمانی که رنگ صورتش کبود شد محکم نگاه داشت. سقراط سر مرد جوان را از آب خارج کرد و اولین کاری که مرد جوان انجام داد کشیدن یک نفس عمیق بود. سقراط از او پرسید: «در آن وضعیت تنها چیزی که میخواستی چه بود؟»
پسر جواب داد: «هوا»
سقراط گفت: «این راز موفقیت است! اگر همان طور که هوا را میخواستی در جستجوی موفقیت هم باشی به دستش خواهی آورد. رمز دیگری وجود ندارد.»