امام خمینی(72)
بسم الله الرحمن الرحیم
سیره امام
91ـ کیفیت خرج خانه و خرید به عهدۀ من بود. لیست چیزهایی را که می خواستیم، می نوشتم و آن را خدمت امام می بردم و پول می گرفتم و برای خرید به بازار می رفتم. هرچه باقی می ماند، به عنوان تنخواه نگه می داشتم.
یک روز خدمت ایشان رسیدم و گفتم: این چیزها را میخواهیم و جمعش اینقدر میشود. مبلغ را که گفتم امام فرمودند: در جمع اشتباه کردی. من دوباره شروع کردم به جمع زدن و گفتم: جمعش درست است.ایشان سکوت کردند وفقط پول را دادند.من به بازار رفتم و خرید کردم. دست آخر دیدم پول زیاد آوردم. فهمیدم که در جمع کردن 9فرانک را90فرانک حساب کرده ام.خدمتشان رسیدم وگفتم: حاج آقا! من اشتباه کردم وپول زیاد آوردم فرمودند:من همان صبح فهمیدم، میخواستم خودتان بفهمید.این نکتۀ ریز ولطیفی است.اگر ایشان همان صبح روی حرف خودشان پافشاری می کردند، من احساس می کردم که در این خانه به من اطمینان ندارند و دلسرد می شدم. اما وقتی که ایشان به من اعتماد کردند، چقدر ارتباط خالصانه شد.
به یاد ندارم که چیزی خریده باشم -البته برای بیت امام- و امام نگاه نکنند. در حالی که دقیقاً هر وقت می خواستم چیزی بخرم، خانم می گفتند که چه بخرم و چه نخرم. یا از خودشان گاهی سؤال می شد که فلان چیز لازم است یا نه، ولی در عین حال، در مورد کم یا زیاد خریدن یا گران و ارزان خریدن، دقت نظر داشتند.
آیت اللّه سیدعباس خاتم یزدی
92ـ امام به سبزی خوردن خیلی علاقه داشتند؛ یک روز به امام عرض کردیم که به ما اجازه بدهید یک کیلو سبزی برای سه روز بخریم و هر روز نخریم. فرمودند: خیر، معنا ندارد چیزی را که نیاز نداریم از سهم امام بخریم و ذخیره کنیم.
93ـ امام نسبت به امور مالی احتیاط فوق العاده ای داشتند؛ مثلاً اگر می خواستند آبلیمو بخرند، به خدمتکار دستور می دادند فقط 50 فلس بخر یعنی به اندازه یک لیوان! و هرچه خدمتکار اصرار می کرد که یک شیشه می گیریم، می فرمود: نه، فعلاً به اندازه ای که لازم است باید بگیرید. سبزی که می خواستند بگیرند بیش از چند فلس نمی گرفتند. اینها ریزه کاری هایی است که بزرگی و عظمت این مرد را می رساند.
94ـ بعد از وفات مرحوم آیت اللّه حکیم، مردم افغانستان به امام رو آوردند، هم از ناحیۀ مرجعیت و هم از ناحیۀ ظلمی که به طلبه های افغانی در نجف شده بود، مردم مسلمان افغانستان، به عنوان پرداخت سهم امام، نه تنها پول می دادند بلکه بعضی از کالاهای مخصوص آنجا را نیز می فرستاند، از قبیلفرش و پوستین و لباس پشمی و.... مشهدی حسین خدمتگزار امام نقل می کرد که روزی جنس های زیادی از قبیل فرش، پوستین و چیزهای دیگری از آنجا آورده بودند. یک پوستینی بود، خیلی مورد اعجاب من قرار گرفت و میل داشتم امام، آن را به من ببخشد. اظهار کردم که اگر اجازه بفرمایید در این فصل زمستان، این پوستین را من بردارم. امام فرمودند: نه، این مال طلبه ها است.