با سرباز ولایت در مکتب سلیمانی(48)
بسم الله الرحمن الرحیم
با سپهبد سلیمانی در مکتب مقاومت
مزاحم ناموس باید ادب شود!
- حضور در فضای زورخانه در تقویت حس ظلمستیزی، دفاع از مظلومان و دفاع از نوامیس در وجود حاج قاسم که آن موقع یک جوان کمسنوسال بود، مؤثر بود. خودش یک بار تعریف میکرد در سال ۵۴ که ۱۹ ساله بود و در هتل کسری سر چهارراه ارگ کرمان کار میکرد، در روز عاشورا در خیابان میبیند یک پاسبان شهربانی برای دخترخانمی ایجاد مزاحمت میکند و دختر هم که دستش به جایی نمیرسید، با گریه از آن محل دور میشود. این موضوع خیلی برای سردار ناراحتکننده بود، خصوصاً، چون در روز بزرگی مثل عاشورا اتفاق افتادهبود. اینطور میشود که با پسرعمویش، «احمد سلیمانی» قرار میگذارند این کار مأمور شهربانی را بیجواب نگذارند و او را ادب کنند؛ بنابراین همان شب در یک موقعیت مناسب و وقتی خیابان خلوت بود، سراغ آن پاسبان میروند و سردار هم با استفاده از آمادگی بدنی که داشت، با فن جفتپا روی کمر آن پاسبان، او را نقش زمین میکند. خلاصه ماموران شهربانی خبردار میشوند و خودشان را به آنجا میرسانند و میریزند داخل هتل تا این دو جوان خلافکار را دستگیر کنند. اما سردار و پسرعمویش با زیرکی زیر تخت یکی از اتاقهای هتل پنهان میشوند و دست ماموران به آنها نمیرسد.
البته وقتی دوستیمان با سردار عمیقتر و ارتباطمان تنگاتنگتر شد، متوجه شدیم این روحیه پهلوانی، مردانگی، ایثار و فداکاری که حاضر بود جانش را برای دیگران بدهد، به خیلی سال قبل برمیگردد و درواقع، این روحیه از همان دوران نوجوانی در وجود ایشان شکل گرفته بوده.
*چطور؟ چه نشانههایی در گذشته ایشان پیدا کردید که به این نتیجه رسیدید؟
- سردار در خاطراتش از دوران کودکی و نوجوانی و دوران مدرسه، تعریف میکرد یکبار وقتی دیدهبود همکلاسیاش مداد ندارد، همانجا مداد خودش را از وسط شکستهبود و به دوستش دادهبود تا او هم بتواند مشقش را بنویسد. یا یک روز دیگر وقتی متوجه شدهبود همشاگردیاش دفتر ندارد، دفترش را که پدرش برایش خریدهبود به دوستش دادهبود و آن طرف، برگهای دفتر برادرش را نصف کردهبودند و با هم از آن استفاده کردهبودند. از همه اینها زیباتر، کاری بود که حاج قاسم برای پدرش انجام دادهبود.