دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا(28)

سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۴۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

برکت_تلاوت_قرآن

بزرگی فرمـود: مادرم بـه تلاوت قرآن مجید علاقه زیـادی داشت و غالبا در شبانه روز هفت جزء تلاوت می نمود و شب های ماه رمضان را نمیخوابید و مشغول تلاوت قرآن، دعا ونماز بود

یک شب در شمعدان به مقدار یک بند انگشت شمع باقیمانده بود وما نمی توانستیم در بیرون منزل شمع تدارک کنیـم ؛ چون از طرف حکومت قـدغن شده بـود که کسی نبـاید از خانه اش خارج شود

اگر کسی را در کوچه و بازار میدیدند او را به زندان میبردند و جریمه می کردند، مادرم با روشنایی همان مقدار از شمـع مشغـول تلاوت قرآن مجید شد

به خـدا سوگند! تا آخر شب که مادرم قرآن و دعا میخواند شمع تمام نشد، بعـد از اتمـام نـمازش مشغول سحری خـوردن شدیم. همین کـه صدای اذان بلنـد شد رو به خاموشی رفت و تمام شـد. خلاصه یک بنـد انگشت شمع به مدت۹ ساعت برای مابه برکت تلاوت قرآن مادرم روشنایی داد.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۲۷
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی