امام خمینی(56)
بسم الله الرحمن الرحیم
سیره امام
24ـ هر موقع می خواستیم برای حضرت امام وسیله ای بخریم، به ما می فرمودند: هنگام خرید با فروشنده جنس، طی کنید که ما حق پس دادن آن را داشته باشیم. چون بارها اتفاق می افتاد که ما وسیله ای را برای امام می خریدیم و خدمتشان می بردیم و ایشان می فرمودند: گران قیمت است و ما آن را پس می دادیم.
25ـ روزی امام فرمودند: عینک مرا بدهید می خواهم مطالعه کنم. وقتی عینک ایشان را از روی میز برداشتم، دیدم مقداری گرد و غبار روی شیشه های آن نشسته است. یک دستمال از جعبه دستمال کاغذی روی میز برداشته و عینک را تمیز کردم و به امام دادم. ایشان عینک را به چشمشان زدند. من بی توجه قصد داشتم آن دستمال را مچاله کرده و دور بیندازم که امام متوجه شدند و فرمودند: آقای انصاری، اگر شما برای آن دستمال مورد مصرف ندارید، به من بدهید، این دستمال هنوز جای مصرف دارد و نباید دور انداخته شود. به نظر من ایشان دائم المراقبه بودند که مبادا مسئولیتی که داشتند سبب بسط و توسعه در زندگیشان شود و اقدامی انجام دهند که تشریفات تلقی شود.
26ـ یک روز امام آمدند در حسینیۀ جماران و ملاحظه کردند که در طبقه بالا کارگران مشغول گچکاری هستند. امام با عصبانیت بیرون آمده و فرمودند: بگذارید من بمیرم و بعد شما این کارها را انجام دهید.
27ـ اوائلی که امام به جماران آمدند، روزی فرمودند: خاطرم جمع نیست که آیا در این خانه که می مانم صاحبانش راضی هستند یا خیر؟ خوب است بیایند تا با هم صحبتی داشته باشیم. آقای امام جمارانی و برادرش و اعضای خانواده آمدند. امام اول با مردها صحبت فرمودند که شما راضی هستید یا خیر؟ آنها در مقابل امام خیلی تعارف کردند که شما به ما و فامیل و به محل ما افتخاردادید، ما تا قیامت از این موهبت الهی قدردانی می کنیم. امام فرمودند: این تعارفات را کنار بگذارید و جدی بگویید آیا رضایت دارید یا خیر؟ باز توضیح دادند و اظهار رضایت کردند. امام آنگاه فرمودند حالا به زنها بگویید بیایند. خانم ها آمدند. امام مجدداً از آنها سؤال کردند که ممکن است شما به چیزی در زندگی علاقمند باشید و دوست نداشته باشید جای دیگری بروید. آنها نیز به نوبه خود اظهار رضایت کردند. آنگاه امام فرمودند حالا می مانم.