دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

سید مرتضی اوینی (47)

چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۱ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

مروارید گم شده یقین

در عملیات کربلای پنج،سید مرتضی مسئول اکیپ بود.

از آسمان آتش می بارید. از شدت سرما بدنمان می لرزید. آوینی گفت :« باید به جاده فاطمه الزهرا (س) که زیر آتش عراقیهاست، برویم

مدتی بعد «مرادی نسب»، «والایی» و «عباسی» هر سه نفر از جاده باز گشتند. از سر و صدا چشمانم را باز کردم؛ اما دوباره بی هوش افتادم.

یک ساعت بعد بیدار شدم، مرتضی بیرون سنگر نماز شب می خواند،

با خودم گفتم : « این مرد خستگی ندارد»

برای نماز صبح همه بچه ها را بیدار کرد، بعد از اقامه نماز دوباره به خط رفتیم.

حاجی فقط تا رسیدن به خط خوابید. در خط مقدم شجاعانه می دوید،

اصلا لزومی نداشت کارگردان آنجا باشد، مسئولیتهایی که در شهر داشت باید مانع حضور او در جبهه می شد،

ترس و خستگی در قاموس مرتضی راه نداشت،

او در جبهه به دنبال چیز دیگری بود.

«مروارید گم شده یقین که سخت پیدا می شد

منبع : کتاب هسفر خورشید

راوی: آقای همایونفر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۷
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی