با سرباز ولایت در مکتب سلیمانی(17)
بسم الله الرحمن الرحیم
با سپهبد سلیمانی در مکتب مقاومت
با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم.
وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه میخوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت: من به منزلمیروم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید. بعد از قرائت فاتحه به منزل پدریایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: اینمطلبی را که می گویم جایی منتشر نکنید.
گفت: همیشه دلم می خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی دانم چرا این توفیق نصیبم نمی شد....
آخرین بار قبل از مرگ مادرم که اینجا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر می کردم حتماً رفتنی ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد. سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونههایش را پاک می کرد، گفت: نمی دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم...