دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

مصطفی به روایت غاده(5)

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۲۰ ب.ظ

بسم رب الشهدا

موسی یامبر ع با خضر نبی ع همراه شد تا بیاموزد حضرت خضر به او گفت با من همراه میشوی باید صبر کنی موسی کلیم الله ع گفت مرا صبور خواهی یافت چند منزل که رفتند موسی پیامبر نتوانست صبر کند نهایت به جدایی کشید

سخت است همراه شدن با کسی که بیشتر و بهتر از تو میفهمد

یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت همراهش بودم. داخل ماشین هدیهای به من داد، اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم. خیلی خوشحال شدم و‌‌ همان جا بازکردم دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت. من جا خوردم، اما او لبخند زد و با شیرینی گفت:

 بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند

. از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. من میدانستم بچهها به مصطفی حمله میکنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآورید موسسه، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی میکرد، خودم متوجه میشدم، مرا به بچهها نزدیک کند.

میگفت: ایشان خیلی خوبند. اینطور که شما فکر میکنید نیست. به خاطر شما میآیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند ان شاالله خودمان بهش یاد میدهیم. نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آن چنانیاند. اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد به اسلام آورد

. نه ماه. نه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد با هم ازدواج کردیم. البته ازدواج ما به مشکلات سختی برخورد.

قراردادهای اجتماعی برای فهمیدن پیامهاست قومیتها و زبانها دلیل برتری نیست برای شناسایی است پیوندها براورده کننده نیازهاست قراردادها و نشانه ها و نیازها با عشق ارزش پیداده میکنند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۲۱
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی