دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

خاطراتم (28)

شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۲۵ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

هرچه رو به روزهای پایان در سال ۵۹ پیش می رفتیم جنجال های سیاسی بین انقلابیون و مخالفین انقلاب اوج می گرفت یک طرف امام و طرفدارانش بودند یک طرف بنیصدر و نفاق و گروههای چپ بودند یکی ازفعالیت های هر طرف حضور در مقابل درب دانشگاه  توی خیابان انقلاب بود کتاب فروشیها که کنار خیابان ها بساط کرده بودند بعضی ها کاسب حزبی بودند بعضی ها هم کتاب میفروختند زندگیشان تامین شودعده ای نشریه حزب و گروه خودشان را آورده بودند برنامه سیاسی داشتند حلقههای بحث و جدل هم گوشه گوشه برپا میشد

 من هم هر از گاهی میرفتم یک بار که داشتم از کنار یک کتابفروشی رد می شدم چشمم خورد به ساطت کتاب ها ی کتاب های شریعتی را داشت نشریه مجاهد هم با عکس آیت الله طالقانی را داشت داشتم نگاه میکردم آقایی که انجا بود به حساب خاص خودش بهانهای درست کرد با من صحبت را شروع کرد از سازمان مجاهدین چقدر می دانی؟

 گفتم زیاد نمی دادم شروع کرد قبل از انقلاب و مبارزه و زندان آموزش و غیره از منافقین را گفت و گفت طوری میگفت شنونده تصور میکرد خود ایشان درگیر بود من گوش می کردم در حین صحبت هایش شروع کرد به حزب جمهوری حمله کردن من هم فوراً رشته کلام را از دهانش گرفتم سوال کردم

 ببخشید شما چند سال داری نگاه پر از غیض خودش را به چشم من دوخت با عصبانیت گفت چه ربطی داره

گفتم طوری تعریف می کنی احساس کردم حداقل ۴۰ سال سن داری

 باز پرسید اشکال تعریف من کجاست گفتم من فکر می کنم حداکثر دوسال بزرگتر از من هستید پس این یعنی سن شما به مبارزات سال ۴۷ و ۴۸ قد نمی دهد طوری نقل کن معلوم شود از دیگران میگویید مال خودت نیست

وی ادامه داد تا جایی که من گفتم شما دارید به حزب جمهوری حمله میکنید حزب توده فدایی خلق سلطنتطلبان آمریکاییها و صهیونیستها همه به حزب جمهوری حمله می کنند چی شده همه شما توی یک جبهه هستید گفت من کاری با آنها ندارم ولی تو قبول داری برای همه بد  بد است

گفتم نه کی گفته بد برای همه بد است من که دروغ را دروغ میدانم با دروغ گفتن نفاق خود را نمایش می دهم تا کلمه نفاق را به کار بردم شاکی شد آتش گرفت چرا شما به ما تهمت میزنید ما را منافق معرفی میکنید من هم گفتم من دروغ را گفتم کجا به شما گفتم شما منافق هستید اگر الان دروغ گفتی  دروغگو هستی  راستی که چوب برداری گربه دزده فرار میکنه

 بحث بالا گرفت نفراتی اضافه شدند در همین حین این آقا مدعی شد بهشتی کاخ نشین بهشتی دزد انقلاب را مستضعفین انجام دادند من هم از فرصت استفاده کردم اگر ثابت کنی بهشتی کاخ نشینه بهشتی دزده من علیه انقلاب اسلحه می گیرم ولی من همینجا ثابت می کنم تو دزدی شما به خطر افتاداید اینجا شلوغ می کنی

گفت ثابت کن

 گفتم نه اول تو باید ثابت کنی اول تو گفتی بهشتی دزد است

بحث بالا گرفت چند نفر به طرفداری از من به او گفتند مگه تو نگفتی بهشتی دزده ثابت کن با من بیا به من ثابت کن طرف دید و خراب شد جلسه بحث رو به هم زد پشت به من کرد رفت پشت بساطش

 من هم گفتم  شما جز فرار راهی بلد نیستید جملاتی و یادتان دادند با همین جملات پیش میرید

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۱۳
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی