خاطراتم (27)
بسم الله الرحمن الرحیم
امسال هم همان طیف دنبال برگزاری انتخابات شورای دانش آموزی بودند جناب منصور اسماعیل که از اعضای باند فرقان بود زندان تشریف داشتند آقای ناظمی هم این جماعت را می شناخت با ایشان همکاری نمی کرد انجمن اسلامی دبیرستان هم نسبت به سال گذشته قدرت و محبوبیت بیشتری داشت من هم فوراً دوستان را نسبت به جریان آگاه کردم برای هر کلاس یک نفر را فعال کردیم رای گیری شد اکثریت از انجمن اسلامی بالا آمدند چپی های مدرسه دیدن این دفعه هم فرصت شرارت ندارند خودشان با بهانه های بیجا اعتراض به ترکیب شورا تلاش کردند شورا تعطیل شود ما هم میدانستیم شورا آش دهن سوزی نیست مقاومت نکردیم شورا منحل شد ولی توی این دوره آقای نیکبخت معلم علوم اجتماعی کار سیاسی می کرد
جلسه سومی که با ایشان کلاس داشتم چون من تازه از جبهه برگشته بودم و آبان و آذر را کلاس نبودم با ایشان تازه آشنا شدم نسبت به قدرت بیان و اطلاعاتش ذوقزده شدم از ایشان خوشم آمد ایشان در تبیین درس مربوط به آمریکا هم زیبا و هم مستند از چهره آمریکا پرده برداری کرد لذا به سمتش میل پیدا کردم
جلسه چهارم ای که با ایشان درس داشتیم درس در رابطه با شوروی بود حداکثر زمانی که ایشان برای این درس وقت گذاشت یک ربع بود فوری رفت فصل بعدی من سوال کردم آقا الان نظام سلطه دولبه دارد یکی آمریکا و یکی شوروی در حقیقت شما تمام آنچه در دو جلسه قبلی با اطلاعات عالی و بیان قوی گفتید این شامل حال شوروی هم می شود آیا درست میگویم
آقای نیکبخت مکثی کرد گفت درس شوروی تمام است سوال شما شخصی است بعد از کلاس بیاید جواب شما را میدهم
کوتاه نیامدم گفتم ببخشید شوروی قبلاً روسیه نام داشت یعنی روسیاه پشت بند سوال من چند نفر دیگر سوال کردند آقای نیکبخت مرتب از پاسخ دادن فرار می کرد فوری یک کار تحقیقی برای منزل مطرح کرد برای آن دو نمره مقرر کرد من هم از خدا خواسته به اختناق کمونیسم و جنایت حزب توده فکر کردم و بچه ها سوال می کردند موضوعی می خواستند و آقای نیکبخت هم آنچه می خواست شد مجید بعد از کلاس به صورت خصوصی با آقا معلم تا سمت دفتر رفتند
خوشحال آمد گفت آقا یک موضوع تحقیقی عالی برای من پیشنهاد داد من هم پذیرفتم و پرسیدم چه موضوعی گفت جامعه بی طبقه توحیدی گفتم عالی من نسبت به این موضوع اطلاعات دارم مجید گفت آقا می گفت جامعه آرمانی و متعالی؛ جامعهای است که بی طبقه توحیدی باشد به محض شنیدن این ایده به مجید گفتم این ایده آقای معلم است؟ گفت آره اگر جامعه توحیدی از طبقات اجتماعی بری باشد می شود همان جامعه توحیدی نباید به بلای طبقات مبتلا شود هر چه کردم تا مجید را قانع کنم این شعار نفاق است این به دور از ارزشهای دینی است نتیجه نداد
میگفت آقا گفته آقا گفته نهایت گفتم مجید جان برو سراغ آقا مصطفی دایی عزیزت بپرس ایشان در جریان است آقا مصطفی از نیروهای انقلابی و از اعضای اتحادیه انجمن های اسلامی است مجید شب میرودسراغ دایی ماجرا را تعریف می کند دایی هم کامل برای او توضیح می دهد فردا مجید آنچه که دایی گفته بود را مینویسد من هم ماجرای نیکبخت را با علی محمدی در میان گذاشتم علی هم گفت سر کلاس با ایشان بحث مفصل داشته است
بین بچه ها این موضوع مطرح شد که تعدادی از بچه های انجمن با نیکبخت مخالف هستند من هم رفتم اطلاعات خودم را نسبت به جریان نفاق و حزب توده بیشتر کردم سوالات کلیدی آماده کردم چند نفر را هم نسبت به جریان نفاق آگاه کردم تا با هم سوال کنیم
علی اکبر رفته بود میدان انقلاب مجلهی را آنجا تهیه کرده بود تا ما آمادهتر سد راه نیکبخت بشویم یکی از مجله ها که مربوط به جریان چپ بود گزارشی از یک همایش آزادی خواهی چاپ کرده بود و در آن همایش سخنران آقای نیکبخت میباشد عکس او را هم چاپ کرده بود زیر عکس نوشته بود مسعود نیکبخت دبیر حزب دموکرات تهران
علی اکبر فردای آن روز مجله را آورده بود مدرسه ما تا آن را دیدیم متوجه شدیم قدرت بیان و موضع سفت و سخت آقای نیکبخت علیه آمریکا از کجا آب می خورد خبر داخل مدرسه پیچی ما هم آمار جنایت های دموکرات در کردستان را لیست کرده منتظر وقت کلاس با او بودیم روزی که مجله امد آقای نیکبخت کلاس نداشت فردای آن روز باید می آمد که تا به آخر هم دیگر نیامد بعدها فهمیدیم یکی از بچه های چپ مدرسه به ایشان اطلاع داده بود او هم فهمیده بود که لو رفته و دیگر نیامد