برادر احمد (18)
چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۲۵ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
نقل می کنند هنگامی که بر مزار شهید جهان آرا حاضر می شد آنچنان از خود بیخود می شد که تا ساعت ها بی وقفه اشک می ریخت و یکی از برادرها نقل می کند شبی در جوار مرقد مطهر حضرت زینب تا صبح به گریه و نیاز مشغول بود. حوالی سحر با سیمایی بشاش و لبی خندان به سوی همسفرانش آمد و در پاسخ سوال دوستانش که خوشحالی او را جویا شده بودند گفته بود از سرشب داشتم در فراق برادران شهیدم مخصوصاً شهید حمید توسلی اشک می ریختم به ائمه سادات متوسل شدم تا بلکه ایشان در کارم عنایتی فرماید چند لحظه پیش ناگهان دیدم یک پیرمرد نورانی با محاسن سفید و لباس بسیجی بر تن کنارم آمد و ایستاد و گفت پسرم بی تابی نکن لحظه اجابت دعایت نزدیک شده است.
۹۹/۰۲/۰۳