دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

رضای غریب (13)

سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۵۳ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 قبل از مرحله اول عملیات آزادسازی خرمشهر را شروع کنیم به خاطر تحرکات دشمن فعالیت جابجایی نیروها خودی شدت پیدا کرده بود و از طرفی مشکل بزرگی که داشتیم نبود امکانات ترابری برای جابجایی فلذا این کمبود ؛ مشکلات را روی دوش نیروها منتقل کرد مجبور شدند با پیادهروی کمبود ماشین برای منتقل شدند را جبران کنند بعد  از این که اومدن تو میدان مبارزه برای عملیات  ؛شب اول بچهها باید ۱۸ کیلومتر پیاده روی میکردند و توی این فعالیت ها بیشتر اینبارخستگی روش فرماندها بود

رضا شب اول عملیات به معاونش گفت من خیلی خستمه ام مراقب من باش خوب موقعی که بچه ها رها میشدند برن بر عملیات تا درگیری شروع بشه اوج سکوت باید باشه و تو این شرایط بچه ها خوب یک مسیر طولانی هم پیاده روی زمین هم بیابان بدون پستی بلندی

معاون رضا چراغی برادر غریب تعریف میکرد همین طوری که با هم داشتیم میرفتیم دست رضا تو دست من و من دست رضا رو گرفته بودم آروم آروم که میرفتیم من احساس کردم  و دیدم رضا در حین راه رفتن خوابش برده بعد باز مراقب بودند تا اینکه صدای خروپف رضا را شنیدم باز با این وجود مسیررا ادامه داد اومد و لذا با این خستگی پای کار بود

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۰۲
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی