دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایها(18)

دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۱۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

با یکی از دوستانم صحبت میکردم رو کرد به من گفت:

 غاده یادته تواز چریکها متنفر بودی

گفتم: همینطور است

گفت: پس جطور شد با چمران که یک چریک است ازدواج کردی

 گفتم: چمران قبل از اینکه یک چریک باشد یک فرد توانمند در کارهای فرهنگی است چریکی او در خدمت کار فرهنگی است

 گفت :در ضمن تو از کچلها خوشت نمی امد

گفتم: الان هم خوشم نمی اید

گفت پس چرا با مصطفی چمران ازدواج کردی؟

گفتم :این چه ربطی به مصطفی داره ؟

گفت: مصطفی  خوب کچله

گفتم :نه مصطفی کجل نیست

من منکر شدم دوستم پافشاری میکرد و اصرار داشت نهایت بی خیال شد و ساکت شد

شب مصطفی امد دیدم راستی راستی کجل است با صدای بلند بلند شروع کردم خندید ن

دکتر پرسید: چرا میخندی؟

گفتم: اخه تو کچلی

گفت :مگه تا حالا ندیده بود ی

دوباره خندیدم

چمران ماجرا را با امام موسی صدر در میان گذاشت امام به دکتر گفت:

 مصطفی تو با این دختر چکار کردی که طوری عاشق تو شده  چشمش را بستی  کچلی ترا ندیده

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۰۱
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی