دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

برادر احمد (13)

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۲۴ ق.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

حالا پس از یک سال دوباره او را صدا زده بودم. گفتم: احمد آمادهای به جنوب لبنان بروی؟ گفت: واقعا؟ گفتم: آری. گفت: یعنی واقعا برویم و با صهیونیستها بجنگیم؟ سالها آرزو میکردم که چنین فرصتی برایم حاصل شود.

وقتی که آمادگی او را دیدم، بیشتر راغب شدم که خود او را به لبنان بفرستیم؛ لذا احمد متوسلیان برای رفتن به جنوب لبنان انتخاب شد. قبل از رفتن به دمشق قراری با رهبر انقلاب که آن موقع رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع بودند، داشتم. احمد را هم با خودم بردم. پس از صحبتهایی که با معظمله داشتم، گفتم تصمیم گرفتهایم که آقای احمد متوسلیان فرمانده آن تیپی باشد که برای دفاع از مردم لبنان به سوریه و بعد هم بیروت برود.

وقتی رهبر انقلاب برای ایشان دعا کرد و احمد متوجه شد که ابلاغی که به او شد، واقعی است، دستهایش را بالا برد و خدا را شکر کرد. بیرون که آمدیم میگفت تا لحظاتی قبل هنوز فکر میکردم اعزام من به بیروت جدی نیست...

محسن رضایی فرمانده وقت سپاه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی