برادر احمد (6)
بنام خدا
نیروهای بعثی برای در امان نگه داشتن خود در برابر عملیاتهای ما یکی از کارهای که میکردند میادین وسیع مین را در برابر خود بین ما و خودشان احداث میکردند مینهای ضد نفر ضد خودرو منور و ....
برای همین حکم بود تا تعدادی از نیروها اموزش خنثی سازی مین را که معروف بود به گروه تخریب را ببینند ما از طرف گردان انصارالرسول ص مامور شدیم تا اموزش تخریب ببینیم نیمی از دوره گذشته بود که گردان مجبور شد از پادگان برود و نزدیک منطقه عملیاتی مستقر شود اسماعیل قهرمانی فرمانده گردان دستور داد اماده شوید همراه گردان برویم از ان طرف اقای جعفر جهروتی فرمانده تخریب گفت بمانید تا اموزش تمام شود ما مانده بودیم بین دو تا فرمان بمانیم یا برویم به پیشنهاد دوستان من رفتم تا از حاج احمد متوسلیان تکلیف خود را بگیریم
جلوی در ورودی ساختمانی که اتاق حاج احمد در ان مستقر بود منتظر بودم مرتب دوبار سینه خیز رفتن را بعنوان تنبیه یادم میامد که حاجی امد رفتم جلو سلام دادم حاج احمد گرم تحویلم گرفت با لحنی دلنشین سوالات متوالی کرد اهل کجا هستی چند سال داری چند کلاس درس خواندی چند مرتبه جبهه امدی و....زیر بمباران سوالات به همراه لحن مهربانانه حاج احمد یادم رفت برای چه سد راه حاجی شدم تا اینکه پرسید کاری داشتی یادم امد بله امدم تا از بلا تکلیفی بیرون بیایم مشکل را گفتم گفت به قهرمانی بگو احمد میگه بمانید اموزش تمام شد جعفر شما را به گردان میرساند از حاجی که جدا شدم خوشحال از تحویل گرفتن فرمانده تیپ رفتم ماجرا را به برادر قهرمانی گفتم قهرمانی که دنیایی از صفا و صمیمیت بود گفت اشکال ندارد بمانید تا دروره تمام شود برخورد گرم حاج احمد را فراموش نخواهم کردبا اینهمه مشغله چقدر دلنشبن بود ان برخورد
سرباز امام زمان عج که شد باید تو دل برو باشی
سلامتی امام زمان صلوات