دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

برادر احمد (4)

دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۱۸ ب.ظ

بنام خدا 

اسفند سال 60 بود در حال اماده شدن برای عملیات فتح المبین بودیم پادگان دوکوهه پر بود از نیروهای بسیجی در غالب تیپهای امام حسین ع و ثار الله  ع و ولی عصرعج و  محمد رسول الله علیها السلام

 یکی از مشکلات ما توی پادگان دوکوهه حمام بود ساختمان کوچکی که درکنار میدان صبحگاه بود در  ان حدود 10 تا دوش بود و چند تیپ با نیرو هایشان برای حمام کردن از این دوشها استفاده میکردند در نتیجه خیلی شلوغ بود 

دو ساعت مانده به نمازصبح  رفتم توی صف منتظر شدم  تا نوبتم بشه نماز را همان جا خواندم یک ساعت بعد نماز نوبت من شد رفتم حمام کردم در همین حین صبحگاه شروع شده بود راحت بغچه زیر بغل به سمت ساختمان میرفتم ساختمان تیپ ما دو  تا بلوک پشت حسینه حاج همت فعلی بود که دور ساختمان سیم خاردار حلقوی گذاشته بودند فقط معبر های بود که ما از انجا تردد میکردیم به محدوده تیپ رسیدم دیدم حاج  احمد ایستاده رفتم طرفش سلام کردم گفت بایست کنارش ایستادم هرکس مثل من میامد حاجی نگهش میداشت حدود 10 نفر شدیم پرسید کجا بودید گفتیم حمام گفت الان موقع صبحگاه است شما بعد از صبحگاه باید میرفتید دلایل ما را قبول نکرد ما را حسابی سینه خیز برد در انتها گفت یادتان باشد قوام نظامی در صبحگاه است

بعدها به این نتیجه رسیدم صبحگاه چقدر اهمیت دارد

سلامتی امام زمان عج صلوات

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۱۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی