بسم الله الرحمن الرحیم
روایت همسر:الهام حیدری
حاج حسن آقا، جوانی بیست و یکی دو ساله و خیلی شاداب و خندان و سرحال بود اما وضع آراستگی اش هم برای من جالب می نمود. مثلاً آن موقع آستین های پیراهنش باز بود و کفش کتانی اش خاکی بود، چون مستقیماً داشت از جبهه می آمد و حاجیه خانم- مادرشان- هم وادارش کرده بود که حتما بیاید.