دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۹۱ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

💥سفارش هایی از قرآن که اگر عمل کنیم خیلی از رفتارهایمان شاید شکل دیگری بخود گیرد.

*👌فتَبَیَّنُوا:
اهل تحقیق و بررسی باشید، قبل از اینکه سخنی بگویید، خوب در باره آن تحقیق کنید.

*👌فأَصْلِحوُا:
اگر بین دوستان و آشنایان شما  کدورتی هست، میان ایشان صلح و سازش برقرار کنید و خود نیز اهل صلح و سازش باشید.

*👌وأَقْسِطُوا:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۱۳
داود احمدپور

✨﷽✨

🔴هشـــدار؛  دروغ نوعی خودکشی‌ست.

☜ همه چیز در ابتدای راه خوب به نظر می‌رسد، شما برای اولین بار که دروغ می‌گویید، همه باور می‌کنند و شاید کارتان با همین دروغ راه بیفتد؛

اما دروغ پشت دروغ، باعث می‌شود کمی حواس پرت شوید، دیگر یادتان نمی‌آید کجا چه گفتید و چه قول‌هایی دادید، و اینجاست که مشت‌تان برای بقیه، آهسته آهسته وا می‌شود... شاید به رویتان نیاورن. اما دیوار اعتماد بین شما و آن‌ها ترک برداشته است ...

درواقع شما با دروغ گفتن، خود را در نگاه عزیزان و اطرافیان‌تان، به دار تردید می‌کشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۱۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#محرمانه_مدیا
📍لبنان اوکراین نیست!

 

🔸️سید حسن نصرالله در سخنرانی معروفش در ۸ مارس۲۰۰۵ جمله ای را گفت که که در اذهان تحلیلگران ماندگار گشت.

🔹وی در آن سخنرانی تاریخی اظهار داشت: لبنان اوکراین نیست؛ لبنان سومالی نیست؛ لبنان گرجستان نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۳۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
خضر نبی در سایه درختی نشسته بود
سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد خضر دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت

گفت ای سائل ببخشم چیزی ندارم
سایل گفت تو را به خدا سوگند می‌دهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمی‌دانی
خضر برخواست گفت صبر کن دارم بیا برویم، به بازار برده فروشان آمد و گفت مرا بفروش و پولش بگیر و ببر چاره علاجت کن
سائل گفت نه هرگز!!!
خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی

القصه خضر را سائل بفروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد.

خضر را مردی خرید و آورد خانه
دید پیرمردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمی‌سپرد.

روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد.

خضر گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم
مرد گفت همین بس
خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگ‌های کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم

خضر نبی پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانه‌ای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت
صاحب خضر آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست!

گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن،
گفت غلام توام
گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟
یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم
خودم را به بردگی فروختم!!!

من خضر نبی هستم
مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت
گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان
گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه
گفت ای صاحب و مولای من
از زمانی که غلام تو شده‌ام به راحتی نمی‌توانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمی‌توانم اشک بریزم
چرا که می‌ترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم.
مرا لطف فرموده  آزاد کن
صاحب خضر گریست و او را آزاد کرد.

حضرت خضر کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت.

راستی ما برای خدا چه می کنیم...!؟
"قدری بیندیشیم"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۳۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
 معاویهِ عدالتخواه

🔰 پس از قاطعیت امیرالمومنین در عدم استفاده از معاویه در اداره حکومت اسلامی، معاویه با مطالبه گری قصاص قاتلین عثمان پرچم #عدالتخواهی را برافراشت و بنی امیه و بسیاری از مسلمین را به خونخواهی از قاتلین عثمان فراخواند.

🔹 اگر مبانی عدالتخواهی فرد #التقاطی باشد؛ اگر افق نگاه فرد نسبت به ولایت #انحراف داشته باشد؛ اگر #بصیرت و شناخت فرد از عرصه میدان ناقص و ضعیف باشد؛ اگر نسبت به #پازل دشمن آگاهی نداشته باشد... لاجرم در ذیل پرچم های #نفوذی و #انحرافی مطالبه گرِ عدالت و حقیقت میشود همانطور که بخشی از جامعه اسلامی جذبِ پرچم عدالتخواهی معاویه شدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۳۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

وحشی بافقی و داستان عشق وی

یک روز زنی به کوچه ای که مسجد جامع شهر درآن قرار داشت رفت ومنتظر شد تا نماز تمام شود وبه دنبال امام جماعت که کسی جز وحشی نبود راه افتاد ودر بین راه خودش را به امام جماعت رساند و نیم تنه ای به او زد و رد شد وبانیم نگاهی به پشت سر حرکت کرد ورفت ودور شد وحشی به خانه رفت وجلوی آینه رفت صورت پراز آثار جامانده از بیماری آبله خودرا نگاه کرد وپیش خود گفت به احتمال زیاد این زن متوجه نشده یا مرا باکسی دیگر اشتباه گرفته وزیاد به آن فکر نکرد اما زیبایی چهره زن وی را دچار وسوسه ای غیر قابل انکار کرده بود ونتواست شب را بدون فکرکردن به وی بخوابد وفردای آن روز دوباره سر وکله ی زن پیدا شد وبا عشوه ای دیگر کار روز گذشته ی خود را تکرار کرد وحسابی خواب امام جماعت شهر را به هم ریخت وحشی هر بار که جلوی آینه میرفت نمیتوانست باور کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۰ ، ۲۰:۴۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

دو "فرشته" مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.

این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند، فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد.

وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد؛ "همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند!"

شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند، بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.

صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.

فرشته جوان "عصبانی" شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟
خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد!

فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار "کیسه ای طلا" وجود دارد، از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان "مخفی" کردم.

دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم، "فرشته مرگ" برای گرفتن "جان" زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم!

"همه امور به دان گونه که نشان می دهند، نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی می بریم."

پس به گوش باشید؛
"شاید کسی که زنگ در خانه تو را می زند فرشته ای باشد"
"و یا نگاه و لبخندی که تو بی تفاوت از کنارش می گذری، آنها باشند که به دیدار اعمال تو آمده اند!"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۵۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

📚جایی نمی‌خوابه آب زیرش بره

این مثل در مورد افراد زرنگ و محتاط به کار می‌رود.

از گذشته تا حال کوچ یکی از کارهایی است که ایلات انجام می‌دهند. اصطلاحاً ییلاق قشلاق می‌کنند و برای اقامت چادر می زنند. محل زدن چادر برای خودش یک هنر محسوب می‌شود. باید مکانی را انتخاب کنند که موقع باران یا طغیان رودخانه نم به زمین نرسد و خوابیدن و زندگی را دشوار نکند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۴۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 عاقبت حماقت و اعتماد به امریکا
🍃🌹🍃

🔻 روسیه عاقبت به اوکراین حمله کرد. پوتین نشان داد که در حوزه امنیت ملی روسیه با هیچ کس شوخی ندارد و در این باره به معنای واقعی یک شخصیت اقتدارگرا و در عین حال عمل‌گراست.
🔹 جنگ برای اوکراین اسفبار است، اما این عاقبت کشوری است که بدون توجه به واقعیت‌های موجود، در زمین منازعه استراتژیک رقبای بین‌المللی، حماقت را انتخاب می‌کند.
🔸 اوکراین اکنون قربانی آمریکا و ناتو شده و این حاصل انتخاب حاکمان آنان است. حاکمان اوکراین در این ماجرا نشان دادند که به معنای واقعی دلقک و در عالم سیاست احمقند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۰۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
همان‌طور که عرض کردم، حوصله‌ی انقلابی و صبر انقلابی، مثل خشم انقلابی است.

وقتی‌که حضرت موسی بعد از پیغمبری آمدند به مصر و آن معجزه را نشان دادند و دعوت و این حرفها -خب، بنی‌اسرائیل منتظر بودند دیگر؛ از گذشته خبر داده شده بود که یک منجی‌ای خواهد آمد و آن منجی هم موسی است؛ حالا موسی آمده، منتظر بودند بمجرّدی‌که موسی آمد، دستگاه فرعون کن‌فیکون بشود؛ نشده بود-

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۳۷
داود احمدپور