دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی
آخرین مطالب

بچه های مسجد(4)

يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۰۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

علی ذخیره شده بود برای شهادت 

 علی کوچک بود تازه راه افتاده بود از طبقه سوم روی پشت بام افتاد کف حیاط انهایی که شاهد این ماجرا بودند به سر زنان جیغ کشیدن گریه می‌کردند دویدن طرف علی  او را در اغوش گرفتند علی چیزیش نشده بود  رهایش کردند  راه میرفت ولی صحنه را در نظر دارند نمی‌توانند صحنه را فراموش کنند علی را می‌بینند باورشون نمیشه به سلامت جان سالم به در برده و به خیر گذشته این خطر ولی خاطرش موند

علی بزرگ تر شد دوچرخه داشت با دوچرخه رفته بود بیرون یه ماشین زد به علی و دوچرخه او دو چرخه بشدت اسیب دید ولی علی صحیح و سالم بودبعد از تصادف سریع راه رفت اینجا هم جان سالم به در برد و کسی باور نمی‌کرد با این وضعیتی که دوچرخه پیدا کرده علی جون سالم به در برده

 دفعه سوم که علی جان سالم به در برد و ذخیره موند دوران تحصیل توی هنرستان شهید گلشنی درس میخوند رشته برق بود در همان حین کار عملی باید انجام می‌داد از تیر چراغ برق که تیرهای چوبی بود دانش آموزان بالا می رفتند کار عملی انجام میدادند علی تیر چراغ برق رو رفت بالا و از آن بالا پرت شد پایین دوستان و معلمان که از دور شاهد ماجرا بودند با پرت شدن علی همه به سر زنان و گریه کنان به سمت او آمدند مواجه شدن با سرحال بودن علی ولی آنها باورشان نمی شد که علی به سلامت باشد معلمشون از وضعیت او با نگرانی برای پدر علی تعریف میکند توی منزل ماجرا را برای خانواده تعریف کرد خانواده تعریف را می‌شنوم سلامتی علی را می‌بیند باورش سخت بود

تا نهایت علی که ذخیره بود برای شهادت در تیر ماه ۶۷ در تهاجم سراسری عراق در جاده اهواز خرمشهر ندای حق را لبیک گفت و جام شهادت را سر کشید آره تا عجل نرسه عزرائیل کاری نمیکنه خوش به حال کسی که اجلش به شهادت ختم بشه

شهید علی شاه علی 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۰۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی