بسم الله الرحمن الرحیم
سید ازادگان 5
خاطرهای زیبا از زبان مرحوم حجتالاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم میکنم:
در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سید ازادگان 5
خاطرهای زیبا از زبان مرحوم حجتالاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم میکنم:
در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد.
بسم الله الرحمن الرحیم
ما که اسیر شدیم یک نفر زنگ میزند به برادر ما و میگوید آسید محمد فلانی یک کسی زنگ زده به بنیصدر گفته بنی صدر یک لقمه چرب و نرم تبلیغاتی در قزوین است زود برو قزوین حاجی
بسم الله الرحمن الرحیم
عراقی ها تصمیم قطعی به کشتن من داشتم لذا مرا در وزارت دفاع از جمع جدا کردند و به یک پادگان نظامی که اسیر ایرانی هم آنجا نبود بردند دیدم اینجا به معنای واقعی آخر خط از جایتان خالی از صبح که بلند میشدم نماز می خواندم تا ظهر سه دقیقه بین
بسم الله الرحمن الرحیم
حاج آقا ابوترابی در مورد چگونگی اسارتش میگفت در ماههای اولیه جنگ تحمیلی برای شناسایی منطقه به همراه سربازی به عقب دشمن نفوذ کردیم که ناگهان دشمن متوجه ما شد و به سمت ما تیراندازی کرد آن سرباز تیر خورد و به روی زمین افتاد من هم فرار کردم حدود یک کیلومتر از او دور شدم اما پیش
بسم الله الرحمن الرحیم
حاج آقا ابوترابی در مورد چگونگی اسارتش میگفت در ماههای اولیه جنگ تحمیلی برای شناسایی منطقه به همراه سربازی به عقب دشمن نفوذ کردیم که ناگهان دشمن متوجه ما شد و به سمت ما تیراندازی کرد آن سرباز تیر خورد و به روی زمین افتاد من هم فرار کردم حدود یک کیلومتر از او دور شدم اما پیش خودم گفتم این از مردانگی نیست که من رفیقم را بگذارم و خودم فرار کنم برگشتم و خودم را به او رساندم و بالای سرش بودم و می خواستم او را بر دوش بگیرم تا به عقب بیاورم که ناگهان خود را در محاصره دشمن دیدم و مرا اسیر کردم