دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۱۰ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 

حکایت بهلول و مرد فقیه

✨⇐آورده اند که فقیهی مشهور از اهل خراسان وارد بغداد شد و چون هارون الرشید شنید که آن مرد به شهر بغداد آمده اورا به دارالخلافه طلبید .
آن مرد نزد هارون الرشید رفت . خلیفه مقدم او را گرامی داشت و با عزت او را نزدیک خود نشاند و مشغول مباحثه شدند .

✨⇐در همین اثنا بهلول وارد شد . هارون او را به امر جلوس داد . آن مرد نگاهی به وضع بهلول انداخت و به هارون الرشید گفت : عجب است از مهر و محبت خلیفه که مردمان عادی را اینطور محبت می نماید و به نزد خود راه میدهد . چون بهلول فهمید که آن شخص نظرش به اوست با کمال قدرت به آن مرد تغییر نمود و گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۲ ، ۰۹:۴۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

همنشینی با نادان !

خواجه نظام الملک وزیر ملکشاه سلجوقی به عللی به زندان افتاد. بعد از مدتی نظام حکومت دچار آشفتگی شد و مجددا از او خواستند به شغل سابق خود برگردد. خواجه فرمان را قبول نکرد و زندان و گوشه گیری را به وزارت ترجیح داد. دربار ملکشاه دنبال چاره ای بودند تا خواجه را راضی به قبول شغل سابقش کنند. در این بین شخصی گفت خواجه دانشمند است و هیچ چیز برای او بدتر از همنشینی با انسان نادان نیست. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۲ ، ۰۹:۳۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

در مورد مطالعه اوایل که سرمان به حساب و کتاب نبود ، بیشتر طرفدار داستانهای پلیسی خارجی بودم . یادم هست ، اثار پلیسی نویس معروف ، خانم آگاتاکریسی و نو ول های  فر دریک فورسایت را می خواندم . مخصوصا کتاب روز شغال ، فورسایت، خیلی برام جالب بود .داستان یک ادم کش مرموز با نام مستعار شغال که اجیر شده تا ژنرال شارل دو گل رئیس جمهور فرانسه را ترور کند و تکاپوی یک پلیس نخبه و زیرک برای شناسائی و دستگیری او. بعد ها یک فیلم معروفی هم از روی همان داستان ساخته شد به نام روز شغال که بعد انقلاب چندین بار از تلوزیون پخش شد.بعد از این که برخوردم با مسائل اجتماعی جدی تر شد ، رو اوردم به مطالعه آثار کلاسیک غرب.مخصوصا سه رمان معروف نویسنده ی فرانسوی ویکتور هوگو؛یعنی گوژپشت نتردام، مردی که می خندد و بینوایان بیشتر به دل ام می نشست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۲ ، ۲۲:۰۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

دوران کودکی و نوجوانی؛

هرکسی از کودکی و نوجوانی خودش ، به فراخور محیط اجتماعی و موقعیت خانوادگی ، خاطرات تلخ و شیرینی دارد.در مورد خودم بایستی صادقانه عرض کنم به محض این که از اب و گل در امدم و دست چپ و راست خودم را شناختم ، کار کردم. از همان کلاس اول ابتدایی در بازار همدان کار می کردم و درس هم می خواندم. خواهر بزرگتر که اولین فرزند خانواده بود ، به خانه بخت رفت و مسئولیت اداره مادر و برادر و خواهرم ، به دوش من افتاد.

*عشق به ورزش کشتی؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۲ ، ۲۲:۰۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

استادی در شروع کلاس درس ، لیوانی پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است ؟
شاگردان جواب دادند ۵۰ گرم ، ۱۰۰ گرم ، ۱۵۰ گرم …….. استاد گفت : من هم بدون وزن کردن ، نمی دانم دقیقا’ وزنش چقدر است . اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتد . استاد پرسید :خوب ، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی می افتد ؟ یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد میگیرد.
حق با توست . حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۲ ، ۲۱:۵۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

دخترکوچولو وارد بقالی شد اون کاغذی به طرف بقال دراز کرد وگفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
اما دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت: دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار دخترک پاسخ داد: عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۰۲ ، ۱۱:۲۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

#مگر_سر_را_آوردی 

در زمان جنگهای روس و ایران در دوره فتحعلی شاه قاجار که شکست لشکر ایران نزدیک شد یکی از دراویش بنام "حاج میرزا محمد اخباری" نزد شاه رفت و متعهد شد که تا چهل روز سر سردار روسی بنام "اشپختر"را تحویل دهد. 

و همزمان پیشگوئی کرد که ممکن است بر سر این کار سر خود را نیز از دست بدهد. به همین منظور در زاویه حرم شاه عبدالعظیم به چله نشست و در روز موعود خبر کشته شدن سردار روسی را به اطلاع شاه رسانیدند و چون خبری از سر نشد شاه او را احضار و پرسید: 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۰۲ ، ۱۱:۲۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

🔹حق الناس ها به چهار دسته تقسیم می شوند:

🔸 حق الناس مالی
🔸حق الناس جانی
🔸 حق الناس آبرویی
🔸 حق الناس اضلالی و گمراه کردنی

🔹 نسبت به حق الناس مالی باید آنچه را که به گردن دارد نسبت به آن شخص پرداخت کند و پس بدهد و اگر او را نمی شناخت باید از طرف او رد مظالم و صدقه بدهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۰۲ ، ۱۱:۱۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
درسی زیبا از موجودی کوچک 
مورچه از اول خلقتش همواره در یک مسیر حرکت میکند و ان شکست ناپذیری او 

 

🟩الهام بخشی از مورچه ها!

 مورچه ها منطق فوق العاده ای دارند

 منطق مورچه ای دارای 4 قسمت است:
  اولین بخش آن این است : « یک مورچه هرگز تسلیم  نمیشود. »

منطق خوبی است ، اگر آنها به سمتی پیش بروند و شما سعی کنید متوقف شان کنید به دنبال راه دیگری میگردند. بالا میروند ، پایین میروند ، دور میزنند. آنها به جستجوی خود برای یافتن راه دیگر ادامه می دهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۰۲ ، ۱۱:۰۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

زمان‌ مانند یک‌ رودخانه است. هرگز نمی توانیم به یک آب دو بار دست‌ بزنیم 
زیرا آن جریان‌ آبی که از مقابل ما گذشت دیگر باز نمی‌ گردد.
 از هر لحظه‌ی زندگی مان لذت ببریم لذتها به باورها گره خورده 
زندگی به‌ من یاد داد برای‌ داشتن‌ آرامش‌‌ باید امروز را باخدا قدم بزنم وفردا را به او بسپارم با او که باشم فردا را او انطور که برایم مفید است مقدر میکند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۰۲ ، ۱۰:۴۵
داود احمدپور