دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی
آخرین مطالب

محمد ابراهیم همت 4-84

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۲۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 
حمد ابراهیم همت متولد، ۱۲فروردین ۱۳۳۴هستم . اول از هم ماجرای تولدم
را از زبان پدرم برای شما بازگو می کنم …
میخواستم برم کربلا زیارت امام حسین )ع(… همسرم سه ماهه حامله بود…
التماس و اصرار که منوهم ببر، مشکلی پیش نمیآید. هر جوری بود راضیم کرد. با خودم بردمش کربلا...
اما سختی سفر به شدت مریضش کرد. وقتی رسیدیم کربلا، اول بردمش دکتر…
دکتر گفت: احتمالا جنین مرده .اگر
هم هنوز زنده باشه، امیدی نیست.چون علایم حیات نداره… وقتی برگشتیم مسافرخونه، خانم گفت:من این داروها رو نمیخورم!
بریم حرم… هرجوری که میتوان منو برسون به ضریح آقا. زیر بغل هاش رو گرفتم
و بردمش کنار ضریح .تنهاش گذاشتم و رفتم یه گوشه ای واسه زیارت…
همسرم با حال عجیبی شروع کرد به زیارت. بعد هم خودش بلند شد و رفت تا دم در حرم. صبح که برای نماز بیدارش کردم .با خوشحالی بلند شد و گفت: چه خواب شیرینی بود. الان دیگه مریضی ندارم .بعد هم گفت: توی خواب خانمی رو دیدم که نقاب به صورتش بود، یه بچه زیبا رو گذاشت توی آغوشم…
فردا بردمش پیش همون پزشک. بیست دقیقه ای معاینه کرد. آخرش هم با تعجب گفت: یعنی چه؟
موضوع چیه؟
دیروز این بچه مرده بود.
ولی امروز کاملا زنده و سالمه! اونو کجا بردید؟ کی این خانم رو معالجه کرده؟
باور کردنی نیست، امکان نداره!؟.ِ..
خانم که جریان رو براش تعریف کرد، ساکت شد و رفت توی فکر…
وقتی بچه به دنیا اومد، اسمش رو گذاشتیم.، محمد ابراهیم..

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۲/۲۴
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی