دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی
آخرین مطالب

محمد ابراهیم همت 1

دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۲۸ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 

♦️حاج همت‌ چگونه شهید شد؟

🔸بچه های حاجی تو محور طلائیه باید نفوذ می کردند و می رسیدند به جاده ای که می خورد به شهر نَشوهِ عراق و بعدش از روی دژی خاکی عبور می کردند تا به میادین مین عراق برسند که بعد از عبور از این موانع، تازه به خط اول درگیری می رسیدند!

🔸رزمنده ها باید تو یه معبر به عرض ۳۰ سانت و طول ۸۰۰ متر و در حالی که سمت چپشون دیواره دژ و سمت راستشون هم آب بود و همزمان دشمن رو سرشون آتیش می ریخت عبور می کردند.

🔸سردار جهروتی زاده میگه به هر معجزه ای که بود بالاخره من و دو سه تا از بچه ها تونستیم از اون معبر جون سالم به در ببریم و تو میدون مین یه معبر کوچیک باز کنیم. معبر رو باز کردیم اما دیدم به جز خودمون سه نفر هیچ نیروی نمونده که حالا بخواد از این معبر پیشروی کنه و همه شهید شدند! 

🔸راه برگشت هم بسته شده بود و پیکر شهدا تو این معبر ۳۰ سانتی افتاده بود و ناچار پا رو پیکر مقدس شهدا گذاشتیم و به سختی برگشتیم عقب. شب بعد هم با نیروهای جدید تو معبر پا رو پیکر شهدا گذاشتیم و رسیدیم به همون میدون مین اما باز هم فقط من مانده بودم و شهید عباس کریمی و شهید رضا دستواره و هیچ نیرویی نبود که بخواد از معبر باز شده تو میدون مین پیشروی کنه!

🔸حاج همت اومد پشت بیسیم و گفت: «آقا از قرارگاه میگن امشب خط حتماً باید شکسته بشه.» ما هم دوست داشتیم که بتونیم خط دشمن رو بشکونیم اما هرچی موندیم کسی بهمون ملحق نشد و نیمه های شب بود که سردار رحیم صفوی تو بیسیم گفت: «هر طوری هست خط باید شکسته بشه» آخه امام خمینی (ره) توی اون پیام تاریخیش گفته بود که حفظ جزایر مجنون حفظ اسلام است!

🔸از پشت بیسیم به حاج همت گفتیم: «آقا ما فقط سه نفریم و همه بچه ها شهید شدن، اما اگه دستور بر پیشروی هست تا ما سه نفری حمله کنیم؟» دستوری بر پیشروی صادر نشد و اون شب هم نتونستیم از معبر باز شده عبور کنیم.

🔸از اینجا به بعد بود که حاج همت استراتژی رو برا عبور از دژ تغییر داد و شب های بعد هر یک از گردان ها مأمور انداختن پل روی کانل و عبور از اون بودند اما باز هم فایده ای نداشت. دست آخر دیدیم که دیگر راهی نیست و چند نفر از بچه های تخریب با شنا کردن از کانال رد شدند و خواستند بروند به سمت معبر اما آتیش دشمن سنگین بود و باز هم موفق نشدند!

🔸النهایه حاج همت تشخیص داد که لشکر باید بره داخل جزیره مجنون، همزمان دقیقاً ده جنگنده بعثی مثل اینک بخوان برا مرغ و خروس دانه بریزند، رو سر بچه هایی که رو اندک خشکی جزیره بودند و نمی تونستند خودشون رو استتار کنند به ردیف بمب ریختند و بچه ها شهید شدند!

🔸ارتباط با خط مقدم قطع شده بود و سه راهی شهادت (کسایی که راهیان نور به یادمان طلائیه رفتند می‌دونند که سه راه شهادت کجاست) اینقدر آتیشش زیاد بود که هر کی می‌خواست از اونجا بره شهید می شد. حاجی به مرتضی قربانی که از بچه های لشکر ۲۵ کربلای مازندران گفت: یکی از بچه هات رو بفرست بره از جلو خبر بیاره که مرتضی با شرمندگی گفت: «دیگه هیچ نیرویی نداریم و همه شهید شدند.»

🔸الله اکبر، میگه حاجی با ناراحتی سری تکون دادن و گفت: «مثل اینکه خدا ما رو هم طلبیده» و رفت سمت جزیره! راوی میگه چند لحظه بعد منم راه افتادم سمت جزیره و جزیره مملو بود از شهید و مجروحانی که «یا زهرا یا زهرا» می گفتند و از شدت تشنگی داشتند هلاک می شدند و آب هور هم آنقدر خمپاره خورده بود که تبدیل به گِل شد و پر بود از جنازه عراقی ها و پیکرهای مطهر شهدای ما!

🔸زخمی ها از همین آب گِل آلود می خوردند که حاج همت سر رسید و قمقمه هاشون رو جمع کرد و سوار یه پل شناور شد و با دستاش پارو زد و رفت وسط هور و از اون جایی که آب کمی زلال بود برا زخمی ها آب آوُرد. حاجی وقتی صحنه وخیم مجروحان و شهدا رو دید، بیسیم رو داد دست یکی از بچه ها و گفت تو همینجا بمون تا من برم قرارگاه و بیام و تو همین حین وقتی که با شهید حمید میرافضلی (اهل سیرجان و لشکر حاج قاسم، ملقب به سید پابرهنه) سوار موتور بود و به خط می رفت، کمی اون طرف تر از سه راه شهادت با گلوله تانک افتاد رو زمین (یکی از زخمی‌ها شاهد این ماجرا بود).

🔸راوی دیگه ای میگه خبری از حاجی نبود و کسی فک نمی کرد اونی که سر و دستش قطع شده حاجی باشه! وقتی در حال برگشت به عقب بودم دیدم که یک پیکر سر و دست نداره و از رو لباساش فهمیدم که دقیقاً حاجی هست اما چون خیلی ناراحت بودم خودمو گول زدم و گفتن نه این حاجی نیست!

 🔸فردا پیکر حاجی رو به عنوان شهید گمنام به اهواز بردند و تا سه روز گفتند که این شهید سر نداره و معلوم نیست کییه. من از رو کاپشن شناختمش و گفتم این حاج همته و پیکر حاجی رو بردیم پادگان دو کوهه برا خداحافظی و بعد رفتیم تهران تشییع و بعد هم رفتیم تو محل خودشون تو شهرضای اصفهان برای دفن

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۲/۲۱
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی