با حاج قاسم 599
بسم الله الرحمن الرحیم
کربلای ۵ به روایت شهید قاسم سلیمانی
کربلایی در جوار کربلای حسین(ع) به وقوع پیوست.
خبرگزاری تسنیم، عملیات کربلای 5 که یکی از بزرگترین عملیاتهای رزمندگان در طول جنگ تحمیلی بود، در 19 دیماه سال 1365 با رمز یازهرا(س) در منطقه شلمچه و شرق بصره با وجود وضعیت سخت آن روزها و کمبود تجهیزات و پس از شکست در عملیات کربلای 4 آغاز شد.
کربلای 5 را میتوان پاسخی به عملیات کربلای 4 دانست؛ زیرا در این عملیات دشمن که مورد حمایت کشورهای غربی بود توانست به کمک آواکسها عملیات رزمندگان ایرانی را شناسایی و برای مقابله با آن آماده شود که همین امر موجب به خاک و خون کشیده شدن جوانان ایرانی شد.
انجام عملیات در منطقه کربلای 5، آن هم در مقیاس گسترده، موجب شد عملیات در فاو منتفی و نیرو و امکانات دشمن به منطقه شرق بصره اعزام شود.
در واقع دشمن ضمن غافلگیر شدن نسبت به عملیات شرق بصره از نظر زمان و مکان، در مورد تاکتیک ویژه عملیات که عمدتاً معطوف به عبور از منطقه آب گرفتگی و کانال پرورش ماهی و حرکت از شمال به جنوب در پشت مواضعش بود نیز غافلگیر شد.
یکی از لشکرهای شرکت کننده در این عملیات لشکر 41 ثارالله کرمان به فرماندهی حاج قاسم سلیمانی بود.
در عملیات کربلای 5، 547 نفر از نیروهای لشکر 41 ثارالله به شهادت رسیدند. سپهبد شهید قاسم سلیمانی در روایت این عملیات، سخنان فراوانی داشته است که بخشی از آن در برشهایی از خاطرات شفاهیاش در قالب کتاب «ذوالفقار» به رشته تحریر درآمده است.
یکی از پرخاطره ترین و مهمترین برگهای تاریخ پرافتخار جنگ برای مردم استان کرمان، عملیات کربلای5 است. اگر بگویم در روز عملیات کربلای 5، کربلایی در جوار کربلای امام حسین(صلوات الله علیه) به وقوع پیوست و همه آن فداکاری، ایثار، گذشت و ارزشهایی که توسط یاران امام حسین(صلوات الله علیه) به نمایش درآمد،
سخنی به گزاف نگفتهام. چهرههای تابناک و بزرگی در بین خودمان داشتیم که انصافاً جای تک تک آنها خالی است.
امروز در آن تابلویی که مقابل چشمم مجسم است، قامت رسای آنها را میبینم. انگار همه آنها حس کرده بودند که این عملیات جزء آخرین عملیاتهای جنگ است و باید خود را به قافلهای که متعلق به آنها است برسانند و ملحق شوند.
قبل از این که لشکر 41 ثارالله به شلمچه برسد، یک اجتماع بسیار دیدنی و پرخاطره اتفاق افتاد.
شب وداع، لشکریان ثارالله همه بودند. زندی، بینا، مشایخی، طیاری، عابدینی، محمدی پور، میرحسینی، دریجانی، تهامی، گرامی و ... همه بودند. چراغها خاموش شد، همه دست در گردن هم انداخته بودند و وداع میکردند.
شهید مشایخی گفت: در همسایگی خانه ما، هم در سمت راست و هم سمت چپ، بچه یتیم بسیار هستند. من روی بازگشت به جیرفت را ندارم. تصمیم گرفتهام پاهای خود را ببندم که عقب نشینی نکنم. قصد شهادت دارم.
آن روز گذشت، صبح روز بعد، روی خاکریز، داخل سیمهای خاردار یک صحنه تماشایی نظرم را جلب کرد. عیناً مثل کربلا بود. آن جایی که امروز شاید از دید زائران شلمچه ناپیدا باشد.
بالای سیمهای خاردار، دستهای قطع شده و ابدان مطهر شهدا روی آب قرار داشت. جنازه حاج علی محمدی پور و علی عابدینی در کنار دژ در زیر تیربار دشمن روی زمین افتاده بود، بعد هم یکی پس از دیگری همه رفتند.
وقتی از کانال ماهیگیری برگشتم، هیچ کس نمانده بود. انگار همه با تمام وجود تلاش برای رفتن داشتند. کربلای 5 یک نبرد خونین بسیار مهم و سرنوشت ساز دفاع مقدس بود.