دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

خرافات و تقدیر

پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۴۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 

حاج ناصر تو بیمارستان بستری بود. 15 نفر از اهالی محل تصمیم می‌گیرند که به عیادتش برن.
خلاصه یک مینی‌بوس دربست گرفتن و با راننده توافق کردن که نفری ۵ تومن بدن؛ راننده گفت یک نفر دیگه هم بیارید که صندلی‌ها تکمیل بشن میریم.
بهش گفتن نه دیگه کسی نیست فقط ماییم، خواستن حرکت کنند که یه نفر از دور بدو بدو اومد طرف مینی‌بوس، راننده گفت آها یک نفر هم جور شد!
بهش گفتن ولش کن این جاسم نحسه، اگه باهامون بیاد حتما نحسیش مارو میگیره و یک اتفاقی میفته!
راننده گفت: نه این حرفا همه‌ش خرافاته و من به خرافات عقیده‌ای ندارم! مهم اینه که صندلی‌ها تکمیل بشن و 5 تومن بیشتر گیرم بیاد.
خلاصه وایساد تا جاسم رسید، در مینی‌بوس رو باز کرد و گفت پیاده شید؛ حاج ناصر مرخص شد... نمیخاد برید بیمارستان...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۱/۳۰
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی