دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

ورودیه به کربلا

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۵۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 
سیراب کردن سپاه در در ۲۷ ذی الحجه سال ۶۰ هجری ، هنگامی که اردو حسینی به ذو حسم رسید ، امام حسین ( علیه السلام ) پیاده شد و دستور داد چادرها را برپا کردند . وقتی چادرها نصب شد ، لشکریان کوفه رسیدند . آنان هزار نفر به فرماندهی حربن یزید تمیمى یربوعی بودند . حر و سوارانش در گرمای نیمروز رسیدند و در مقابل حسین ( علیه السلام ) توقف کردند . امام حسین ( علیه السلام ) و یارانش عمامه به سر شمشیرهایشان را حمایل کرده بودند . در این هنگام حسین ( علیه السلام ) به جوانان فرمود : این جماعت را آب بدهید و سیرابشان کنید و به اسب هایشان نیز آب بنوشانید . جوانان برخاستند و به آنها آب دادند تا اینکه سیرابشان کردند . 


اقتدای حر به سیدالشهداء 
چون وقت نماز ظهر رسید امام به « حجاج بن مسروق » فرمود : اذان بگو : خداوند ترا رحمت کند ، ... تا نماز بگزاریم . حجاج برخاست و اذان گفت ، آنگاه امام ( علیه السلام ) به حر بن یزید خطاب کرد : آیا تو قصد داری با یاران خویش نماز بگزاری و من نیز با یاران خود نماز بگزارم ؟ حر پاسخ داد : شما با یارانت نماز بگزار ، ما نیز به تو اقتدا می کنیم ! امام ( علیه السلام ) به « حجاج بن مسروق » فرمود : « اقامه بگو » اقامه گفت و امام ( علیه السلام ) جلو ایستاد و هر دو سپاه به او اقتدا کردند . پس از نماز از جای خویش برخاست و به شمشیرش تکیه داد و ( خطبه خواند ) و پس از حمد و ثنای الهی چنین فرمود 


اتمام حجت با کوفیان
 پس از نماز سیدالشهداء در خطبهای فرمودند : ای مردم ! این اتمام حجتی است در پیشگاه خداوند و مسلمانان حاضر ، من خود به سوی دیار شما نیامدم مگر آن که نامه های شما به دستم رسید و فرستادگانتان به سویم آمدند و گفتند : به سوی ما بیا چرا که ما پیشوایی نداریم بدان امید که خداوند به وسیله تو ما را در مسیر هدایت گرد آورد . اگر همچنان بر دعوت خود باقی هستید که اکنون آمدم . بنابراین ، اگر با من پیمان و میثاق های محکم می بندید به گونه که مایه اطمینان خاطرم گردد ، با شما وارد شهرتان می شوم و اگر چنین نکنید و از آمدنم به این دیار ناخشنودید به مکانی که از آنجا آمده ام باز می گردم . حر و سپاهیانش در برابر سخنان امام ( علیه السلام ) ساکت مانده و جوابی ندادند . فتوح ابن اعثم ، ج ۵ ، ص ۱۳۴-۳۰ و ارشاد مفید ، ص ۴۲۷ 


نامه هایشان را جلویشان ریخت 
پس از نماز عصر سیدالشهداء در خطبهای فرمود : ای مردم ! من فرزند دختر رسول خدایم ، ما به ولایت این امور بر شما ( امامت بر مسلمین ) از این مدعیان دروغین که در میانتان به ظلم و ستم و تجاوز رفتار می کنند سزاوارتریم . اگر به خدا اعتماد کنید و صاحبان حق را بشناسید ، مایه خشنودی خداوند است و اگر ما را ناخوش داشته و حق ما را نشناسید و عقیده شما برخلاف آن باشد که در نامه هایتان نوشته اید و فرستادگانتان گفتند ، از نزد شما باز می گردم . حر بن یزید در پاسخ عرض کرد : « ای اباعبدالله ! ما از این نامه ها و فرستادگان بی خبریم » . امام به یکی از خدمت گزاران به نام عقبة ابن سمعان ، رو کرد و فرمود ای عقبه ! آن دو خورجین نامه ها را بیاور . ورق بزنید فتوح ابن اعثم ، ج ۵ ، ص۳۷-۳۸ : تاریخ طبری ، ج ۴ ، ص ۳.۳ مقتل الحسین خوارزمی ، ج ۱ ، ص ۲۳۲ 


سیراب کردن اسبها و شترها
 آن گاه ظرفها را پر از آب کرده ، مقابل اسبها گذاشتند . وقتی که اسبی سه ، یا چهار یا پنج نفس از آن آب می خورد ، آب را از مقابل او برمی داشتند مقابل اسب دیگر میگذاشتند ، تا اینکه همه اسبها سیراب شدند . شخصی به نام علی بن طعان محاربی می گوید : من با حربن یزید بودم و جزء آخرین کسانی بودم که به آنها ملحق شدم . وقتی حسین ، عطش من و مرکبم را دید گفت : شتر را بخوابان . من شتر را خواباندم . سپس گفت : آب بنوش ، وقتی مشغول نوشیدن شدم ، آب از مشک بیرون می ریخت . حسین گفت : مشک را بپیچان . ولی من نمیدانستم چگونه این کار را بکنم . او برخاست و آمد و مشک را پیچاند و من آب خوردم و مرکبم را سیراب کردم ورق بزنید طبری ، محمدبن جریر ، تاریخ الامم و الملوک ، ج ۴ ، ص ۳۰۲ 

 

آیا نمی بینید .... 
سپس فرمود : براستی که این دنیا دگرگون شده و چهره عوض کرده و خوبی هایش پشت کرده و رفته است و از آن جز ته مانده ای همچون ته مانده آبی در ظرفی و اندک عیشی همانند چراگاهی آفت زده باقی نمانده است . آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی شود ؟ براستی که مؤمن باید به مرگ و دیدار خدا روی آورد . پس من مرگ را جز سعادت ، و زندگی با ستمگران را جز رنج و ملال نمی بینم . پس از نماز ظهر سیدالشهداء و حر هرکدام به خیمه هایشان رفتند . هنگام عصر ، حسین ( علیه السلام ) فرمان داد که ( کاروانیان ) خود را برای حرکت آماده کنند ؛ سپس ( از خیمه خویش ) بیرون آمد و به منادی اش دستور داد که وقت عصر را اعلام کند و اقامه عصر را بگوید ؛ سپس امام جلو ایستاد و با افراد قوم ( یعنی یاران خود
و افراد حر ) نماز خواند . تحف العقول : ٢٣٥ 


مکالمه معروف سیدالشهداء با حر
آنگاه سیدالشهداء به اصحابش فرمود : برخیزید و سوار شوید . آنان سوار شدند و منتظر ماندند تا اینکه زنان هم سوار شدند . سپس امام فرمان برگشت را صادر کرد ؛ ولی هنگامی که خواستند برگردند ، سپاه حر ، مانع از برگشتن آنان شد . حسین ( علیه السلام ) به گفت : مادرت به عزایت بنشیند ! چه می خواهی ؟ گفت : به خدا قسم اگر در میان عرب غیر از تو کس دیگری در چنین وضعی که تو به سر می بری ، این جمله را به من میگفت ، از جواب او صرف نظر نمیکردم ؛ هرچه می خواست بشود ؛ ولی به خدا قسم درباره تو چاره ای ندارم ، جز اینکه مادرت ( فاطمه زهرا ) را به نیکوترین وجه یاد کنم !
 حر شیخ مفید ، الارشاد ، ج ۲ ، ص۷-۸
 کوفی ، ابن اعثم کتاب الفتوح ج ۵ ، ص۷-۱ 


حرکت بسمت کربلا
 گفت : سیدالشهداء فرمود : پس چه می خواهی ؟ حر به خدا قسم میخواهم تو را نزد عبیدالله بن زیاد ببرم . سیدالشهداء فرمود : در این صورت به خدا قسم من از تو پیروی نمیکنم . حر گفت : بنابراین من نیز تو را رها نمیکنم ! این کلام سه مرتبه بین آنها ردوبدل شد . وقتی که سخن میانشان به درازا کشید ، حر گفت : من به جنگ با شما مامور نشده ام ؛ بلکه مامورم که از شما جدا نشوم تا شما را وارد کوفه کنم . حال اگر نمی پذیری راهی را انتخاب کن که تو را نه به کوفه برساند و نه به مدینه بازگرداند ، تا اینکه من به ابن زیاد نامه بنویسم . یا اگر خواستی شما به یزید بن معاویه یا عبیدالله بن زیاد نامه بنویس ، تا شاید به امید خدا دستوری بیاید و مرا از مبتلا شدن به کار شما رها کند . ( در این هنگام حر به سمت چپ اشاره کرد و گفت : ) اینک از راه عذیب و قادسیه به سمت چپ برو 
شیخ مفید ، الارشاد ، ج ۲ ، ص۶-۸۱ ، کوفی ، ابن اعثم ، کتاب الفتوح ج ۵ ، ص۱۷-۰۸

 

پیشگویی مرگ ( شهادت ) حر
 عقبه نیز نامه های شامیان و کوفیان را حاضر کرد و پیش روی آنان ریخت ، آنان پیش آمده ، به نامه ها نگاه کرده و می گذشتند ! حر گفت : « ای اباعبدالله ! ما از آنان که این نامه ها را نوشتند نیستیم ، مأموریت ما آن است که از تو جدا نشده تا تو را نزد امیر ( عبیدالله بن زیاد ) ببریم » . امام ( علیه السلام ) تبسمی کرد و فرمود : « الموت أذنى إلیک من ذلک » ؛ ( مرگ از انجام این کار به تو نزدیک تر است !، یعنی به زودی از دنیا می روی ) این دومین اتمام حجت امام ( علیه السلام ) به کوفیان و سپاه « حر » است که در میان آنها به یقین از نامه نگاران | و دعوت کنندگان امام ( علیه السلام ) فراوان بودند ، زیرا کسی جز « حر » نوشتن نامه را انکار نکرد
 . فتوح ابن اعثم ، ج ۵ ، ص۳۷-۳۸ : تاریخ طبری ، ج ۴ ، ص ۳.۳ مقتل الحسین خوارزمی ، ج ۱ ، ص ۲۳۲

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۲۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی