حکایت زیبا 614
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنران در حالی که یک اسکناس درشتی را بالای دست برده بود ، از افراد حاضر در سمینار پرسید : چه کسی این اسکناس را میخواهد !؟ دست ها همه بالا رفت ، او گفت : قصد دارم این اسکناس را به یکی از شما بدهم ؛ اما اول اجازه بدهید کارم را انجام دهم .
سخنران اسکناس را مچاله کرد و دوباره پرسید : هنوز کسی هست که این اسکناس را بخواهد !؟ دست ها همچنان بالا بود . . .
او گفت : خب اگر این کار را بکنم ، چه می کنید ؟
سپس اسکناس را به زمین انداخت و آن را زیر پایش لگد کرد . او پول مچاله و کثیف را ، از روی زمین برداشت و گفت : کسی هنوز این را میخواهد !؟ دستها باز هم بالا بود !
سخنران گفت : دوستان من ، شما همگی درس ارزشمندی را فرا گرفتید ، در واقع چه اهمیتی دارد که من با این اسکناس چه کار کردم ؛ مهم این است که شما هنوز آن را می خواهید .
چون ارزش آن کم نشده است ،این اسکناس هنوزارزش دارد
خیلی وقت ها در زندگی به خاطر شرایطی که پیش میآید ،
زمین میخوریم ،
مچاله و کثیف میشویم ،
احساس میکنیم که بی ارزش شدیم ،
اما اصلاً مهم نیست که چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی خواهد افتاد !
شما هرگز ارزش خود را از دست نخواهید داد ؛
کثیف یا تمیز ،
مچاله یا تاخورده ،
💞هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند ارزشمند هستید.
زمین از ارزش میافتید که خودتان برای خودتان ارزش قائل نشوید