دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

مسیح کردستان 68

دوشنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۰۰ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

.. "یک قرارگاه تاکتیکی. حالا قرارگاه نشد اشکال ندارد؛ جایی برای تصمیم گیری که به اوضاع مسلط شویم. جایی که در صحنه باشی و نباشی، مثل افرادی که هنگام زلزله دستپاچه نمی شوند و می روند سراغ کارهای اساسی. اکنون زلرله جنگ چه طور مهار می شود؟ با کدام یگان نظامی با چه امکاناتی ؟ مسخره است اگر بخواهیم همچنان منتظر تهران بمانیم. در انتظار کی؟ چی؟ باید با همین مردمی که هجوم آورده‌اند جبهه را در همان قرار گاه تاکتیکی سازمان دهم.» قدم میزد و جنگ را سبک سنگین می کرد نقشه می کشید و بلافاصله خط قرمز می کشید روی نقشه تا شاید فکر بکری سراغش بیاید.

 

🔸شب را در بیداری به صبح رساند و خروس خوان سحر روانه شد. حدود هفتاد نفر او را همراهی می کردند. پشت جیپی نشست که روی آن یک دستگاه تفنگ ۱۱۹ سوار کرده بود. یک خاور پر از مهمات هم در صف اتومبیل ها دیده می شد
#اسلام_آباد وضعیت آشفته ای داشت. مردم از سمت جاده #سرپل_ذهاب در صف طولانی با هر وسیله ای در جاده تردد می‌کردند. به راننده اشاره کرد آرام تر براند، اسلام آباد را که رد کردن صدای انفجار گلوله های توپ و تانک می آمد. کم کم بوی جنگ به مشامش می رسید. دشت اول را که رد کردند به تپه هایی رسیدند که جاده. مثل مار از دل آن عبور می کرد. آنها به سمتی هدایت می شدند که نیم ساعت پیش به تصرف تانک های عراقی در آمده بود.
 

بروجردی از روی #گردنه_پاتاق تحرک تانکها را می دید، ستون را متوقف کرد و با دوربین تحرک عراقی ها را زیر نظر گرفت. انفجار متوالی گلوله ها در سطح شهر را هم از روی آن ارتفاع شاهد بود،

کمی جلوتر به طهماسبی رسید و گفت: "این گردنه اگر دست عراقیها بیفتد کل منطقه دست شان خواهد بود. بعد هم می آیند سمت #اسلام_آباد, تا عراقی ها گردنه را تصرف نکردند بیفتید به جانشان"

- طهماسبی: مگر تانک‌ها را نمی بینی؟

- بروجردی: چرا دو تانکشان را که بزنیم بقیه جا می زنند. کسی در برابرشان قد علم نکرده که امتحان پس بدهند.
 

 ژ- ۳ را مسلح کرد و رفت سمت جاده، گردنه را زیر و رو می کرد تا بفهمد چرا این همه اهمیت نظامی دارد. جلو کشید و رگبار گرفت سمت چند عراقی که راحت روی جاده قدم می زدند. رگبار عراقی ها شروع شد. طهماسبی نشست پشت تفنگ ۱۰۹, نگاه به ذخیره گلولها انداخت و از شلیک کردن منصرف شد. نگاهش افتاد به تانک هایی که دو سمت گردنه مستقر می شدند.

 

🔹- طهماسبی: من میکشم جلوتر که بهتر هدف بگیرم. همین که دو تا از تانک ها را زدم حمله کنید.

طهماسبی اولین پیچ را که رد کرد در معرض دید راننده تانک عراقی قرار گرفت. راننده کنار جاده در پناه تلی از خاک ایستاد، به گونه ای که طهماسبی می توانست سمت همان تانک شلیک کند. چشم دوخت به مگسک و بعد، گلوله از دل آتش خیز برداشت. تانک که آتش گرفت نیروها به وجد آمدند و حمله ور شدند. طهماسبی دوباره گلوله در خان تفنگ قرار داد و شلیک کرد. #بروجردی از جاده سرازیر شد تا رسید به محل درگیری یک خیز جلوتر رفت و سپس پشت تخته سنگ سنگر گرفت. عراقی ها از روی جاده بهدف شلیک می کردند، سر گردی که ستون عراقی ها را هدایت می کرد پشت بی سیم گزارش می داد که غافلگیر شدیم

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۱۳
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی