شهید باکری 9
بسم الله الرحمن الرحیم
روز بعد، وقتی مهدی و ایوب در صف مدرسه ایستاده بودند، مـدیر مدرسـه روی پله ها ایستاد و رو به صف ها گفت: »از طرف مسئولان مدرسه قرار شده هر هفته بـه دو دانش آموز درسخوان و مؤدب جایزه داده شود.
برای این هفته، دو نفر از دانش آموزان کـلاس پـنجم را انتخـاب کـرده ایـم. هـم معلم شان و هم ما از این دو نفر راضی هستیم: مهدی باکری و ایوب الیاری«.
بچه ها دست زدند. مهدی و ایوب با تعجب و شادمانی جلو رفتند. مدیر بـا آن دو دست داد و دو بستة کادوپیچ شده را به دستشان سپرد.
در کلاس، همه دور مهدی و ایوب گرد آمده بودند و اصرار میکردند کـه جـایزه آن دو را ببینند. مهدی، کاغذ کادو را پاره کـرد. همـه یکصـدا گفتنـد: چـه کاپشـن قشنگی! یک کاپشن سبز در دست مهدی بود.
ایوب هم جایزهاش را باز کرد؛ یک کاپشن آبی.
صبح روز بعد، در صف بچه های مدرسه، مهدی و ایوب با کاپشن نو سـبز و آبـی، بخوبی از دیگران قابل تشخیص بودند.