دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا (257)

دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۷:۳۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

شخصی گوسفندی ذبح کرد و از آن کباب درست کرد. به برادرش گفت برو و دوستان و بستگان را دعوت کن که بیایند با هم این کباب ها را بخوریم. برادر رفت و در بین روستا صدا زد: مردم کمک کنید ، خانه ما آتش گرفته است

تعداد اندکی برای نجات دادن آنها آمدند. وقتی به خانه رسیدند از آتش خبری نبود اما با کباب گوسفند و نوشیدنی‌ های رنگارنگ پذیرایی شدند. برادر با تعجب دید کسان دیگری آمده و گوسفند کباب شده را خوردند. از برادر خود پرسید:‌ چرا دوستان و بستگان را صدا نکردی؟

برادرش گفت: اینها دوستان ما و شما هستند. کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند می‌ پنداشتید ، حتی حاضر نشدند تا یک سطل آب هم روی خانه شما که آتش گرفته بود بریزند

خیلی‌ از افراد وقت کباب و گوسفند دوست آدم هستند. وقتی خانه آتش گرفت، حتی یک سطل آب هم روی خاکسترتان نخواهند ریخت. قدر دوستان واقعی‌ مان را بدانیم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۲۲
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی