دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

هدیه های شعبانیه(20)

سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۴۸ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

زمستان بود از بالای ارتفاع از میان برفها به سمت شهرراهی بودم همینطور که داشتم ارتفاع را پایین میامدم دیدم از سمت راست من با فاصله گرگی شتابان به سمت من می آید در همان لحظه فهمیدم گرسنه است مرا انتخاب کرده فوراً فکر کردم لباس روی خودم را ازتنم خارج کردم دور ساق دست چپم پیچاندم تا کارم تموم شد گرگ روبروی من آماده خیز بود که خیز برداشت دست چپم را فوراً مقابل دهانش قرار دادم با دندان هایش به شدت دست مرا گرفت با دستها و پاهایش هم تلاش میکرد من هم بلا معطلی دست راست خود را به پشت گردن گرگ انداختند دست چپم که در دهان گرگ بود دو دست را به سمت هم کشیدم در همان حال او را به سمت خودم کشیدم تا دست و پای های گرگ از کار بیفتد این کار را کردم هر دو تلاش میکردیم احساس کردم دندانهای گرگ دارد روی دستم اثر می گذارد چشمم به صورت گرگ افتاد و تصمیم گرفتم از یک طرف صورت گرگ را به طرف خود و از طرفی صورت خود را به صورت گرگ نزدیک کردم صورت گرگ را با دندان خود گاز گرفتم بعد از چند لحظه گرگ بین دست های من بی حال شد تا جایی که روی دستهای من آویزان ماند کمی صبر کردم بعد او را روی برف ها رها کردم چند لحظه بعد گرگ دوتا پا داشت دو تا دیگرقرض کرد پا به فرار گذاشت 
اگرخوب تشخیص نمی داد خوب تحلیل نمی کرد خوب تصمیم نمیگرفت خوب تدبیر نمیکرد به موقع اقدام نمی کرد الان ما قصه گرگ و صید را نداشتیم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۶
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی