دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم 
 هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی قصر خود روانه شد. در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا می داد 
پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می بری ، هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن و سلطان برای فرمان دادن و رعیت برای فرمان بردن
پیرمرد خنده ای کرد و گفت : اعلی حضرت ! این گونه هم که فکر می کنی فرمان در دست تو نیست به آن طرف جاده نگاه کن. چه می بینی؟
پادشاه : پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است
پیرمرد : می دانی آن مرد ، اولادش از من افزون تر است ولی فقرش از من بیشتر ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۵۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

از_هول_حلیم_افتاد_تو_دیگ

از هول حلیم افتاد تو دیگ، کنایه از عجله فراوان برای تصاحب چیزی است، که در نهایت هم به آن نمی رسد!
یعنی طمع و شتابزدگی اش، او را بدبخت مینماید .
زمانی این ضرب المثل را به کار می برند که شخصی در پی کسب منفعت و سود فراوان است و در این کارش عاقلانه تصمیم نمی گیرد، نه تنها سودی نمی کند بلکه ضرر بیشتری هم می بیند.
یعنی چشم بسته دست به انجام کاری زدن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۴۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
وقتی کسی چه مقصر باشد چه بی تقصیر،از شما عذر خواهی میکند
به خودتان مغرور نشوید.
وقتی کسی پا پیش میگذارد و به سمتتان می آید.
آن را دلیلی بر بهتر بودن خودتان ندانید.
شاید او فقط "شهامتی" در قلبش دارد که شما ندارید..
شاید او می‌داند که غروربعضی وقت ها بزرگترین موقعیت‌های خوشبختی را از آدم میگیرد..
اما شما هنوز نمیدانید.
--------

 

چگونه می توانم برای خودم زنی لایق پیدا کنم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۴۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

"شهید عزت اللّه اوضح"

معاون اطلاعات و عملیات
لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهدا {علیه السلام}

متولد= همدان
بزرگ شده: شهر ری 

شهادت= اردیبهشت ۶۷
ارتفاعات شیخ محمد، ماووت عراق
عملیات بیت المقدس ۶

بخشی از وصیتنامه شهید :

« خدایا من اقرار به گناهانم را
وسیله خود به سوی تو قرار می دهم
پس وای بر من که اگر مرا نیامرزی
خداوندا تو ستارالعیوب هستی
الهی همانا که در دنیا گناهانی از من پوشانده‌ای
و نیازمندم که در آخرت گناهان مرا بپوشانی

سخنی دارم با خواهران و برادران عزیزم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۴۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
با یک بغضی توی صدایش به همت گفت: حاجآقا! این درست که شمافرمانده من هستید، ولی آخر مگر خود شماها مرا مسؤول بچههای این گردان نکردید؟گردانی را که بچه های آن شهید و مجروح اینجا به خاک افتادهاند، چطور ولکنم و برگردم عقب؟
روز چهاردهم شهریورماه سال " ، 1337حسینعلی" در زرین شهراصفهان به دنیا آمد و در سایه تربیت عالمانه پدر رشد نمود.در سن 7سالگی به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک دیپلم تحصیل نمود.از کودکی علاقه زیادی به ورزش کشتی داشت و به عنوان قهرمان اول شهرستان و استان اصفهان برای چند سال متوالی معرفی گشت و به مسابقات
انتخابی تیم ملی راه یافت. سال 1353وارد فعالیتهای سیاسی شد.
سال 1356به قم مهاجرت کرد و توسط مأموران ساواک دستگیر شد. چندمرتبه نیز به منظور فعالیتهای سیاسی به شیراز و قم سفر کرد. با پیروزی انقلاب به استخدام کمیته درآمد، چندی بعد به همراه دوستانش سپاه پاسداران زرینشهر را بنیان نهاد. قجهای سپس به عنوان مسؤول یک گروه به سنندج رفت و چهارماه در این شهر خالصانه خدمت کرد. در بازگشت به زادگاهش مسئولیت عملیات سپاه پاسداران زرین شهر را به او سپردند. برای مدتی نیز مسؤولیت توپخانه سپاه مریوان و دزلی را پذیرفت.
هنوز مدتی نگذشته بود که به عنوان مسؤول عملیات سپاه مریوان و دزلی معرفی گردید. حسینعلی ماهها با ضدانقلاب جنگید و در عملیات محمد رسول الله (ص) با سمت فرمانده عملیات حاضر شد.
بعد از شرکت در عملیات فتحالمبین با سمت فرمانده گردان سلمان فارسی در عملیات بیت المقدس شرکت کرد و سرانجام در جاده اهواز - خرمشهر درتاریخ 1362/2/15در سن 25سالگی شربت شهادت را نوشید و بر اثر اصابت گلوله به سرش به دیدار حق شتافت
او دفترچه یادداشتی با جلد آبی داشت . صفحات داخل آن را با جدول های محاسبه نفس و گناهان یومیه تبدیل کرده بود. او هر روز کارهای خود را بررسی می کرد و از نفس خویش حساب می کشید. به محض اینکه بحثی پیش می آمد، سریع داخل جدول ها علامت می زد و شب که می شد با بررسی آنها سعی میکرد در روزهای بعد میزآن
حسناتش را بالا ببرد.بانگاه به این دفتر، بعضی ازاعمال اورا ازنظرمی گذرانیم:
"سکوت در برابر باطل! شب 58/10/1در تاکسی سوار شدم، ترانه گذاشته بود. اخطار
نکردم که راننده ظبط را خاموش کند".
شهید قجه ای سعی می کرد از ساعات کار به نحو احسن استفاده کند. او به نظم و انظباط توجه بسیار داشت، و همین توجه به نظم بود که از او در صحنه های نبرد فردی پیشرو ساخت. در یکی از صفحات دفترچه او می خوانیم:"بی نطمی در کار: روز شنبه، بدون اینکه کار مثبتی انجام دهم گذشت"... از همان اول صبح، کارم با برنامه و نظم پیش نرفت....برای صرف صبحانه خیلی وقت تلف کردیم....
شهید قجه ای در روزگاری که بسیاری برای راحت زیستن، مصلحت اندیشی،تنبلی و....در انجام فرائض دینی خود کوتاهی می کنند، نسبت به نماز خویش اهمیت بسیاری قائل بود. او نمازی را خوشایند پروردگار می دانست که روح تعبد و کوچکی در برابر پروردگار در آن جلوه گر باشد. از یادداشتهای او میشود فهمید که در طی حیات خویش چه اندازه در برابر خدای خویش اخلاص داشت و نماز را چگونه به پا می داشته است و او خود را مقید کرده بود که باشنیدن صدای اذان، نماز یه پا داشته و از انجام هر کار دیگری بپرهیزد.
"نماز بدون دقت: شب هنگامی که اذان می گفتند، چون در جایی مستقر نبودم، نتوانستم نمازم را سر وقت بجا بیاورم... . ...شنبه ظهر خیلی ناراحت بودم، هر شخص آگاه و فهمیده در اوج ناراحتی به نماز می ایستد تا آرامش پیدا کند، ولی چون من این شناخت را ندارم،
ناراحتیم باعث شد که نماز بی روح بخوانم.
...چهارشنبه، نماز بدون وقت: ظهر چون سرپست نگهبانی بودم، نتوانستم سر وقت نماز
بخوانم.
...نماز بدون وقت مغرب: چون برای آموزش به پادگان رفته بودم، هنگام برگشتن، اذان گفته بودند، نمازم دیر شد... .
... نماز بی روح: روز چهارشنبه به قدری گرفته و در خود فرو رفته بودم که یادم رفت
رکعت چندم را می خوانم.
حسین همواره سعی می کرد اخلاق حسنه اسلامی را رعایت کند و از برخوردهای تند بپرهیزد.
"برخورد با مردم: 58/2/8به علت تاثیر ناراحتی از زخمی بودن هاشم سلیمیان و حرف
گوش نکردن او کمی در خانه ناراحتی کردم. ...روز چهارشنبه برخورد با مردم: چون یکی از دوستان روی عهد و پیمان خود سستی کرده بود، ناراحت بودم و حتی وقتی سعی کردم،
نتوانستم بخندم، چون حق داشتم و رنج می بردم.
اخلاق و رفتار
روز دوشنبه...با مادرم سر اشتباهی که کرده بود ناراحتی کردم و بعد از یکی دو ساعت
معذرت خواستم و با بچه برادرم هم تند صحبت کردم. باید سعی کنم تکرار نشود
سردار شهیدحسین قجه ای برای لحظه لحظه خویش برنامه گذاشته بود تا
از اتلاف وقت و بطالت جلوگیری کند. او در 24ساعت، فقط 6ساعت میخوابید. او برای تفکر ارزش بسیاری قائل بود. در جایی از دفترچه آبی او میخوانیم:
"شنبه درباره تفکر:به هیچ وجه کار فکری پیش نیامد و دلیل آن این است که نظم در کارم
نبود. تفکر: روز پنجشنبه فکر کردم، حتی از یک ساعت هم خیلی زیاد تر، البته فکر نبود،
خود خوری بود... .
در کنار پرورش روح و روان، پرورش جسم نیز جایی خاص در برنامه روزانه او داشت. غالبا صبح های زود، پس از نماز ورزش می کرد، با کوهستان و کوههای سر به فلک کشیده مانوس بود. در سطوری از دفترچه اش می خوانیم:
..."شنبه درباره ورزش: امروز ورزش نکردم و دلیلش هم تنبلی است... .
پرهیز از بیهوده گویی یکی از دیگر اموری بود که شهید قجه ای به آن توجه داشت :
"روز پنج شنبه بیهوده گوئی: طی روز چند مورد تقریبا سخنان کوتاه و بیهوده ای به زبان
آوردم... .
او خود را مقید کرده بود که روزهای دوشنبه و پنج شنبه را روزه بگیرد و تا هنگام شهادت نیز بر این امر پایدار بود
شهید قجه ای از غیبت کردن حتی پشت سر دشمنان نیز پرهیز می کرد.هنگامی که مجبور شده بود به قول خودش غیبتی بکند، در دفترچه آن را اینگونه عنوان می کند:
"روز پنج شنبه، غیبت: بنا به وظیفه شرعی لازم دانستم برای لوث کردن بعضی از منافقان غیبت کنم". چون روز جمعه روز رای گیری بود، مجبور شدم برای لوث کردن بعضی چهره ها، افشایشان کنم. ولی در برخی موارد بیخود بود، چون شنوندگان خود اطلاع داشتند."
مطالعه از جمله کارهایی بود که شهید قجه ای برای آن جایگاهی ویژه در برنامه ریزی خود قرار داده بود. اگر روزی موفق نمی شد مطالعه کند، به سادگی از آن نمی گذشت و به خود گوشزد می کرد که روز بعد کمبود آن را جبران کند.
..."مطالعه: در روز شنبه مطالعه نکردم... . روز دوشنبه: نه کار مثبتی انجام دادم نه کار
مطالعه کردم. وقتی هم که خواستم مطالعه کنم خوابم برد... .
شهید قجه ای که خود از خانواده ای مستضعف بود، هیچ گاه گرسنگان و
مستمندان را از یاد نمی برد. او برای هر لقمه ای که می خورد، محاسبه
داشت. در حالی که عده ای به آنچه می خوردند و اسراف و تبذیری که می
کنند، هیچ اهمیتی نمی دهند، او برای کمترین چیزها از خود بازخواست می
کرد:
"اسراف در غذا: روز چهارشنبه در خوردن نارنگی زیاده روی کردم و به آنهایی که ندارند
بخورند، فکر نکردم"
سردار شهید مصداق بارز"حاسبو اقبل آن تحاسبو" و"موتو اقبل ان تموتوا"
بود. او پیش از آنکه دچار محاسبه آخرت گردد، اعمال و کردار خویش را در
دنیا به محاسبه کشید و پیش از آنکه مرگ به سراغش بیاید، عاشقانه مرگی
سرخ را برگزید. در ابتدای دفترچه آبی او سه جمله نوشته است:
-پایه های اسلام چیست؟
-چگونه می توان زیست؟
-بخش به یاد ماندنی
****
حماسه گردان سلمان چه بود؟
گردان سلمان از ظهر روز اول عملیات بیت المقدس ( 10اردیبهشت )61
وظیفه پدافند در منتهاالیه سمت چپ مواضع تیپ 27در حاشیه جاده اهواز
ـ خرمشهر را به عهده گرفته بود و بارها با پاتکهای واحدهای زرهی دشمن
دست و پنجه نرم کرده بود.
فرمانده این گردان،سردار شهید حسین قجهای دوشادوش رزمندگان بسیجی
تحت امرش جنگیده بود، به جای هر آر.پی.جیزن شهید، قبضه موشکانداز
را بر سر دوش گرفته، تانک میزد، پشت تیربار گرینوف قرار میگرفت و
شلیک میکرد و 4شبانهروز بود که یک روند و بدون آنکه حتی دقیقهای
خفته باشد،جنگیده بود. نهایتاً موفق شد در صبح روز 15اردیبهشت از دو
سمت چپ و راست، جاده اهواز ـ خرمشهر گردان سلمان را در
محاصرهگازانبری واحدها تانک و پیاده خود قرار دهد.
ساعتی بعد «محمدرضا موحددانش» معاون گردان سلمان (برادر کوچکتر
علی موحددانش، فرمانده گردان حبیب مظاهر) به شهادت رسید و بار
مسؤولیت اداره گردان در عملیات یکسره بر دوش حسین قجهای قرار گرفت.
مشکلات حاج احمد متوسلیان جهت رهایی گردان سلمان از حلقه محاصره
یکی و دو تا نبودند.
به علت نزدیکی بیش از حد گردان سلمان و دو تیپ محاصره کنندهعراقی،
حاج احمد نمیتوانست برای رزمآوران این گردان درخواست آتش توپخانه
کند. حاج احمد از آن بیم داشت که مبادا ناخواسته نیروهای گردان سلمان
نیز، زیر آتش خودی قرار گیرند. در عوض، توپخانه دشمن ابداً پروایی از این
کار نداشت و چتر انبوهی از آتش سنگین توپخانه، کاتیوشا و خمپارههای خود
را بر سر بسیجیان گردان سلمان بسته بود.
حسین قجهای و رزمندگان تحت امر او، از ساعت 7/30تا حوالی 10/30
دقیقهبامداد، در یک چنین وضعیت دشواری در حلقهگازانبری محاصره دشمن
دوام آورده بودند. کار، آن چنان دشوار شد که حاج احمد پس از مشورت با
حاج همت تصمیم گرفت با توجه به احتمال در مخاطره افتادن سرنوشت کل
عملیات، گردان تازهنفس دیگری را جهت شکستن محاصره دشمن، به غرب
کارون اعزام کند. منتها قبل از اقدام به چنین کاری، قرار شد تا به هر طریق
مقدور، نیروهای گردان سلمان فارسی از جاده عقبنشینی کنند. هم از این
رو، حاج احمد مسؤولیت اجرای عقب نشینی گردان سلمان را به حاج همت
واگذار کرد
حاج همت بلافاصله پای بیسیم روی کانال گردان سلمان رفت. تماس پشت تماس بود
و اصرا بیوقفه همت که به رمز میگفت:حسین جان!… باید برگردی عقب. از آن طرف
خط، صدای حسین قجهای را میشنید که میگفت: من اگر توان شکستن خط محاصره پشت
سرم را داشته باشم، چرا برگردم عقب؟ خب، خط جلو را میشکنم و میروم خرمشهر! حاج
همت گفت:انگار دستور مفهوم نشده؟… به تو میگویم باید برگردی عقب!… حسین
قجهای گفت: حاجی! من دیگر هیچ کس را جز خدا ندارم! شما که میگویید به عقب
برگرد، بهتر است بدانید من نه قادرم به عقب بیایم، نه میتوانم به جلو بروم؛ اما به یاری
خدا مقاومت میکنم. نمیگذارم عراقیها حلقه محاصره را از این که هست تنگتر کنند.
داغ اسیر گرفتنمان را به دلشان میگذاریم".
همین سخنان تکاندهندهفرمانده گردان سلمان موجب گشت که حاج همت
پس از هماهنگی با حاج احمد، به همراه دو بیسیمچی خود و حاج محمود
نیکومنظر مسؤول تدارکات تیپ، راهی خط مقدم نبرد شود.
به دستور حاج احمد، حاج محمود نیکومنظر مخصوصاً همراه حاج همت به
غرب کارون رفت، تا ضمن یادگرفتن راه کار، در صورت امکان بتواند نیروهای
شهید و زخمی "گردان سلمان" را به عقب منتقل کند. حاج ابراهیم همت و
همراهان او به خط آتش زدند، حلقه محاصرهدشمن را به نحوی معجزهآسا
پشت سر نهاده و به مواضع "گردان سلمان" رسیدند. تازه با نفوذ به داخل
گازانبر دشمن بود که حاج همت متوجه علت اصرار حسن قجهای بر عدم
عقبنشینی شد. تعداد نیروهای قادر به رزم گردان سلمان، به چیزی حدود
سی ـ چهل نفر رسیده بود. مابقی نیروهای گردان همگی شهید و یا مجروح
شده بودند. 90درصد زخمیها نیز، جراحتهای مهلکی داشتند
حاج همت رفت سروقت حسین قجهای… زیر آن آتش سنگین همت رو به حسین داد
میزد: باید هرطور شده، ولو سینهخیز، برگردی عقب برادر من! حسین هم میگفت:اصلا
حاج آقا شما بیخود اینجا آمدید. چرا جانتان را به خطر انداختید؟ اگر کسی باید به عقب
برگردد، آن شما هستید، نه من! حاج همت این بار کمی نرمتر شد. دست گذاشت روی رگ
خواب حسین و گفت:حسین جان تو که ولایت امام را قبول داری. هر چه باشد، بنده روی
اصل سلسله مراتب ولایی هم که شده، مسؤول تو هستم و باید هر دستوری را که میدهم،
اطاعت کنی. همانطور که حاج احمد هم هر دستوری را که به من بدهد، بابت ولایتی که
بر من دارد، شرعاً مکلفم انجامش بدهم. حسین حرفهای حاجی را با گوش عقل شنید و
با زبان دل جواب داد. با یک بغضی توی صدایش به همت گفت: حاجآقا! این درست که
شما به بنده ولایت دارید، فرمانده من هستید، ولی آخر مگر خود شماها مرا مسؤول
بچههای این گردان نکرید؟ گردانی را که بچههای آن شهید و مجروح اینجا به خاک
افتادهاند، چطور ول کنم و برگردم عقب؟ اینها بچههای من هستند، رفیقهای منند. من
هم در مقابل اینها مسؤولم. میخواهم با همین بچهها باشم. یا من هم شهید میشوم، یا
به یاری خدا آنقدر مقاومت میکنیم تا با شکستن حلقه محاصره، همهجگر گوشههایم را،
تا آخرین نفر به عقب بیاورم!… حاج همت باز خواست چیزی بگوید که حسین حرف او
را قطع کرد و گفت:حاجی! بگذار حرف آخرم را بزنم. من و این بچهها، دیشب همقسم
شدیم خودمان را به "خرمشهر" برسانیم. برای ما عقبنشینی هیچ مفهومی ندارد!… همت
دیگر حرفی برای گفتن به حسین نداشت…."
با مراجعت حاج همت و ارائه گزارش وضعیت فوقالعاده وخیم رزمندگان
گردان سلمان، حاج محمود شهبازی، فرمانده محور عملیاتی سلمان دستور
داد بلافاصله دو گردان جهت شکستن حلقه محاصره نیروهای گردان سلمان
فارسی وارد عمل کند. شهبازی نیز این مأموریت را به اسماعیل قهرمانی و
اکبر حاجیپور، فرماندهان گردانهای «انصار» و «عمار» محول کرد. آن
لحظه، حسین قجهای و معدود نیروهای قادر به رزم او توانسته بودند به
مقاومت مؤمنانه و نابرابر خویش در مقابل یورشهای پیدرپی دو تیپ دشمن
ادامه دهند
باور کردنی نبود. شاگرد تیزهوش مکتب رزمی حاج احمد در نبردهای
"مریوان" و فرمانده ریزنقش و خجالتی گردان سلمان فارسی، به همراه جمعی
بسیجی کم ساز و برگ، اینک وارد هفتاد و سومین ساعت مقاومت عاشورایی
خویش میشد. ساعتها پایداری در زیر آتش توپخانه و بمبارانهای هوایی
میگها و هلیکوپترهای توپدار، دفع پاتکهای پیاپی دشمن،آن هم در
شرایطی که تانکهای مدرن "تی ـ "72ارتش عراق، بسیجیان گردان سلمان
را تک به تک، آماج آتش تیر مستقیم خویش ساخته بودند. اکنون بر دوست
و دشمن معنای نظریه بدیع حاج احمد؛ در "فعال کردن جوهرهبسیجی"،
آشکار گشته بود.
حاج احمد که طاقت ماندن در قرارگاه را نداشت، دیگربار روانه خط مقدم شد.
پس از حضور در خط، حاج احمد پیش از هر اقدامی، ابتدا بر آن شد تا گره
از کار فروبسته گردان سلمان بگشاید. هم ازاین رو، فرماندهی عملیات
نیروهای دو گردان انصار و عمار را شخصاًبه عهده گرفت.
سرانجام در پی چهار ساعت درگیری شدید، رزمآوران این گردانها حوالی
ساعت 17بعدازظهر روز پانزدهم اردیبهشت توانستند حلقه محاصره دشمن
را بشکنند و خود را به مواضع گردن سلمان برسانند.
"… وقتی بالای سر بچههای سلمان رسیدیم، دیدیم حتی یک نفر از آنها سالم نمانده. خود
حسین قجهای هم در آن آخرین دقایق قبل از شکسته شدن حلقه محاصره، مظلومانه شهید
شده بود. زیر آن آفتاب سوزان، اجساد بیجان شهدا و پیکرهای بیرمق مجروحان گردان
سلمان، دور تا دور جسد خونین حسین، روی زمین مقتل افتاده بودند…
بعد از شهادت محسن وزوایی، شهید شدن حسین دومین داغ بزرگی بود که در جریان
حمله بیتالمقدس بر دل حاج احمد نشست اما این مرد، این جوانمرد، با آن که جگرش
میسوخت، خم به ابرو نیاورد".
حسین قجهای و همرزمان دریادل او در گردان سلمان، با پایداری حماسی
خویش، پیروزمندانه به شهادت رسیدند؛ چرا که دشمن، علیرغم آن همه
پاتک پیدرپی نتوانست حلقه محاصره را بر گرد رزمندگان گردان سلمان
تنگتر کند. اگر چنین میشد، علاوه بر اسارت شهیدقجهای و باقی مانده
نیروهای گردان سلمان، سر پل آزاد شدهای هم که در کرانه غربی رود کارون
به تصرف سپاه اسلام درآمده بود، در معرض خط قطعی قرار میگرفت و در
چنین صورتی، شاید سرنوشت کل عملیات "بیتالمقدس" و آزادسازی
"خرمشهر"، هر چند در کوتاه مدت، به گونهای دیگر رقم میخورد.
از دیگر برکات این مقاومت حسینوار، تأثیر شگرفی بود که این واقعه بر
روحیه رزمندگان تیپ 27محمد رسولالله صَلَّیالله عَلَیه وَ اله وَ سَلَّم بر جای
نهاد.
"… پایداری و شهادت مظلومانه حسین و بچههای او، نیروهای ما را در آن روز به سختی
تکان داد… هر کس که از ماجرای گردان سلمان باخبر میشد، برای جنگیدنی مثل شهید
قجهای بیشتر تحریص و ترغیب میشد"

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۷:۴۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
🌧پروردگارا 
ما صدای منادیی که خلق را به ایمان فرا می‌خواند که به پروردگارتان ایمان آورید، شنیدیم و ایمان آوردیم
پروردگارا، 
از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان و صالحان محشور گردان. (193ال عمران)

 

🌧 پروردگارا، 
آنچه از طریقِ پیامبران به ما وعده فرمودی به ما مرحمت فرما و ما را در روز رستاخیز رسوا نکن، زیرا تو هیچ گاه از  وعده ی خود تخلف نمی کنی!(194آل عمران) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۷:۳۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

امام علی سلام‌الله‌علیه: 
سه‌چیز را در زندگیتان اصلاح کنید تا خداوند سه‌چیز را برای شما اصلاح کند:

۱_ باطنت را اصلاح کن،خداوند ظاهرت را اصلاح می‌کند و خوبی‌ات را سر زبان ها می‌اندازد
۲_ رابطه ات را با خدا اصلاح کن،خداوند رابطه‌ات را با مردم اصلاح می‌کند و باعث احترام خلق به تو می‌شود
۳_‌ آخرتت را اصلاح کن، خداوند امر دنیای تو را اصلاح می‌کند.
📚نهج‌البلاغه،  حکمت ۴۲۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۳:۱۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

✍️گناهی که انسان را زود هلاک می کند

🔷🔹روزی امام علی(ع) فرمود:
پناه می برم به خداوند، از گناهانی که موجب زود رسیدن هلاکت خواهند شد. "عبدالله بن کواء" پرسید:  آیا گناهانی که موجب زود رسیدن هلاکت می شود، وجود دارد؟

🔷🔹امام علی پاسخ دادند: 
آری،  و آن گناه "قطع رحم" و قهر کردن افراد خانواده ها است که موجب هلاکت زودرس می شود. چه بسا خانواده ای هستند، که با اینکه از حق دورند، ولی بر اثر همکاری و خدمت به همدیگر، دور هم جمع می شوند، و همین کار موجب می شود که خداوند به آنها روزی می رساند؛ و چه بسا افراد پرهیزکاری که تفرقه و درگیری در میان خانواده آنها، موجب می شود که خداوند آنها را از رزق و روزی و رحمتش، محروم سازد.

📚اصول کافی ، ج 2 ، ص347

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۸:۱۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
، #حاج_احمد در حالی که اشک از چشمهاش جاری شده بود، دست‌هایش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا❗️راضی نشو که احمد متوسلیان زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده. خدایا! اگر بنا بر این است که خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ احمد متوسلیان را برسان…»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۷:۱۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

کرامت واقعی از دیدگاه حدیث و آیات قرآن چیست؟

از امیرالمؤمنین علی علیه السَّلام در نهج البلاغه آمده است: ای پرستش کننده درست بنگر! به آنچه که قرآن از صفات خدا بیان می دارد، اعتماد کن و از نور هدایت اش بهره گیر، و آنچه را که شیطان تو را به دانستن آن کنجکاو می کند و کتاب خدا بر تو واجب نکرده و در سنت پیامبر (ص) و امامان سلام اللّه علیها نیامده رها کن و علم آن به خدا واگذار که این نهایت حق پروردگار بر  توست. آنان که در علم دین استوارند، خداوند آنان را در فرو رفتن در آنچه که بر ایشان پوشیده است و تفسیر آن را نمی‌دانند و از فرورفتن در اسرار نهان بی نیاز ساخته است، و رَاسخُون در علم آنان هستند که در تعمق در آنچه خداوند واجب شان نساخته دوری کرده اند. 
گاهی شیطان سعی دارد با چیزهای خارق العاده که نه در قرآن به عنوان فضیلت ذکر شده و نه اهل بیت علیهم السَّلام آن حالات بر خود ذکر کرده اند، برخی افراد جاهل را به سوی آن افراد (که ادعای داشتن کرامت می کنند)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۵۶
داود احمدپور