بسم الله الرحمن الرحیم
شهید مجتبی صفدری
دو شب قبل از حرکت برای عملیات والفجر هشت مجتبی از توی کوله پشتی خودش پیراهن عملیاتش را بیرون اورد تا اماده اش کند کتری را پر اب کرد گذاشت روی علائدین تا کتری خوب گرم شود اب جوش امد
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید مجتبی صفدری
دو شب قبل از حرکت برای عملیات والفجر هشت مجتبی از توی کوله پشتی خودش پیراهن عملیاتش را بیرون اورد تا اماده اش کند کتری را پر اب کرد گذاشت روی علائدین تا کتری خوب گرم شود اب جوش امد
بسم الله الرحمن الرحیم
عشق را باید در چمران جست عاشقی را باید از چمران اموخت
عشق و عاشقی در چمران
چمران گنجی است که هیچ کس را دست خالی باز نمی گرداند
برای شناخت چمران باید به حدود الهی اعتقاد داشت به امدادهای غیبی ایمان داشت والا در کوچه پس کوچه های خاطرات چمران گم میشوی
بسم الله الرحمن الرحیم
امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در جاى دیگر میفرماید:
«فانّما البصیر من سمع فتفکّر و نظر فأبصر»؛
بصیر آن کسى است که بشنود، گوش خود را بر صداها نبندد؛ وقتى شنید، بیندیشد. هر شنیدهاى را نمیشود به صرف شنیدن رد کرد یا قبول کرد؛ باید اندیشید
مادرش میگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم
ویژه تا نیمه شعبان(8)
شهید مهدی نور حق
خدایا عجب دردی دارم ! از یک سو باید بمانم تا شهید آینده شوم و از سوی دیگر باید شهید شوم تا آینده بماند . هم باید امروز شهید شوم تا فردا بماند و هم باید بمانم تا فردا شهید نشود . خدایا ! چه می شد امروز شهید می شدم و فردا زنده می شدم تا دوباره شهید شوم .
سلامتی ولی نعمتمان امام زمان عج صلوات
بنام خدا
شهید مهدی منتظر قائم
نیمه شعبان سال 1369 بود. گفتیم امروز به یاد امام زمان (عج) بهدنبال عملیات تفحص میرویم اما فایده نداشت. خیلی جستوجو کردیم پیش خود گفتیم یا امام زمان (عج) یعنی میشود بینتیجه برگردیم؟ در همین حین 4 یا 5 شاخه گل شقایق را دیدیم که برخلاف شقایقها، که تکتک میرویند، آنها دستهای روییده بودند. گفتیم حالا که دستمان خالی است شقایقها را میچینیم و برای بچهها میبریم. شقایقها را کندیم. دیدیم روی پیشانی یک شهید روئیدهاند. او نخستین شهیدی بود که در تفحص پیدا کردیم، شهید مهدی منتظر قائم
بسم الله الرحمن الرحیم
افلاطون در زمان خودش برای مردم طبیبی توانمند بود مردم با مشکل بیماری که روبرو می شدند افلاطون برای آنها نسخه مینوشت و نسخه ی او افاده می کرد و خوب می شدند تا این
بنام خدای مهربان
پس از پایان ماموریت پدافندی در منطقه عملیاتی مهران گردان به عقبه منتقل شد کنار رودخانه گاوی مستقر شدیم هر گروهی در قسمت خود جاگیر شدند من غم سنگینی را در گردان دیدم جای خالی شهدا بخصوص اقا مهدی، نجاتی و قنبری روح بچه ها را رنج میداد دیدم
بنام خدا
نیروهای بعثی برای در امان نگه داشتن خود در برابر عملیاتهای ما یکی از کارهای که میکردند میادین وسیع مین را در برابر خود بین ما و خودشان احداث میکردند مینهای ضد نفر ضد خودرو منور و ...
::بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن::
چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (6)
تو دیوانه شده ای ! این مرد بیست سال از تو بزرگتر است ،ایرانی است ، همه اش توی جنگ است ، پول ندارد ، همرنگ مانیست ، حتی شناسنامه ندارد !
سرش را گرفت بین دستهایش و چشمهایش را بست .
چرا ناگهان همه اینقدر شبیه هم شده بودند ؟انگار